تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

سهم

 

 

 

دینگ دینگ دینگ 

- سلام دکتر 

- خانوم یه لحظه تشریف بیارید 

 

- با من امری داشتید. 

- اوهو اوهو اوهو دوباره من سرما خوردم...چقدر هوا سرد شده...اوهو اوهو اوهو 

-  

-اوهو اوهو اوهو 

-   

- چه خبر ؟

- تصمیم میگیرم بحث سرفه و سرماخوردگی رو عوض کنم. شروع میکنم به گزارش دادن (من با دکی شدیدا سرسنگینم و ایشون هم نیز) 

- دستت واقعا درد نکنه. همه مدیرای این مجموعه رو بذارن رو هم یه نصف سحر نمیشه 

-. تهشو بگو دکی...اعصاب ندارم 

- خانوم یه دستور بده شلغم بگیرن یه ذره بپزن. خیلی اوضاع گلوم خرابه... 

- چشم. امر دیگه ای نیست.  

- نه دستت درد نکنه.فقط لیمو شیرین هم بگو بخرن.  

- چشم. 

- نهار هم بگو یه کم آشی چیزی بگیرن. 

- چشم. با اجازه 

 

 

دو ساعت بعد 

باغی هراسون میاد تو اتاق..رنگش پریده.. 

- چی شده؟؟ 

- یه زنگ بزن اورژانس دکی قلبش گرفته 

میدوم تو اتق دکتر. رنگش سیاه سیاهه..آقا عزت بدو زنگ بزن اورژانس..اورژانس میاد... 

آقای اورژانس:فشارشون ۱۹ بود..تپش قلبشون هم زیاده..آزمایش نوشتم..حتما برن پیش متخصص.ضمنا...........و خلاصه هزارتا خورده فرمایش 

 

دکی:گفتم حالم بده. بفرس برن گل گاو زبون بخرن... 

من:کاش یه کم زودتر برین امروز.  

دکی:جلسه ۲ رو برم میرم..آب زرشک بفرست بره آقا عزت ازین مرده مو بوره بخره...گمونم چربیم بالاس... 

- چشم 

 

میخوام بنویسم...از دکی که نمیفهمم مادرشم یا رئیس دفترش؟..ازینکه میگه وقتی از پدرت حرف میزنی و چشمات میدرخشه به خودم میگم کاش حدیثه منم اینجا بود...ازینکه باید به فکر اوره و چربی و وقت دکتر و جواب آزمایش و داروهاش باشم...ازین که دم به ساعت بگم اقا عزت واسه دکی گل گاو زبون ببر..واسه دکی آب زرشک ببر؟ سوپ خریدی؟؟؟  ازینکه یه روز اگه بگم آقا عزت مگه نمیدونی حاجی نوشابه نمیخوره ؟ چرا دوغ نیاوردی فورا میگه من هم نوشابه نمیخورم...از میترا و بچه ای که تو راه داره...از چک پاداش سه ماهه سوم که نقد شده و تو کشوس..از بچه ها که میرن و میان و روشون نمیشه سراغ پاداش رو بگیرن...از نامه وام ۶ ماه دوم که اومده و دکی نوشته سرکار خانم ... با صلاحدید سرکار عالی توزیع شود و تو کازیم زیر ورقا گذاشتم که نبینمش..از بچه ها که هی میگن دکی نامه وام رو دستور داد؟؟؟؟ از پاداش بستن حسابها که دکی نوشته خانم ... مذاکره شود...و از نامه ای که از دادگاه اومده برای آقای ف... . از هر روز که کارهاش رو ورمیداره و میاره و تمام مدتی که اینجاس سرش پایینه و نگام نمیکنه...از خواهش های برادرش که اگه اینجا باشه خودتون هواشو دارین..و از روزی که بعد از ۱ سال بستری بودن تو مرکز روانپزشکی برگشت اداره...و از روزی که رفتم تو اون مرکز دیدنش و نشناختمش...و چقدر چقدر چقدر خوشحالم که اون هم منو نشناخت و الان نمیدونه که میدونم این یک ساله کجا بوده...

 

مینویسم... 

به نام خدایی که سهم تو را 

مساوی تر از سهم من آفرید 

 

 

نظرات 22 + ارسال نظر
بعد از سلام چه می گویید ؟ دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:03 http://afterhello.blogsky.com

سلام و همیشه در سلام
احسنت خیلی لذت بردم
از اذیت شدن شما نه
از دیدگاه شما ... بازهم می آیم

من هم لذت بردم
از نظر زیبا و متفاوت شما.

ممنون.

سمیه دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:22 http://www.datoshu.persianblog.ir

حس مادر بودن و احساس مسئولیتت قویه واسه همین همه بهت تکیه می کنن

هم خودم هم خودت میدونیم که اینجوری نیست...
مگه نه؟؟؟

از دیار نجف آباد سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 http://fromnajafabad.wordpress.com/

اولاْ سلامــــون علیکم همشیره
دوماًٌ چون کسان بسیاری از بازیگران نوشته ی شما را نمیشناسیم دم فرو میبندیم سخت.
سومآً خانم هنرمندی که دوستاتتون اینهمه تحویلتون میگرند و شما نیز ایشون رو... یه کمی آشفته میزنیا...من توی نوشته ی قبلی فقط یه سخنرانی کردم؛ مگه چی گفتم که اینقده.... نه اینقــــده عسوانی(عصبانی)شدید و میگید هنوز ایرانیتم باهامه.... البته پر بیراه هم نگفتید که من توی همون «نجفباد» گیرافتادم چه برسه به «ایران»
چهارماً دم خودتون هم گرم و مگه خوار مادر نداری که فحش میدی
پنجماً همه ی مطالب را از سر شوخی نوشتیم تا عرض ادبی کرده باشیم.... وگرنه من همان خاکم که هستم؛ ولو کلنگ از آسمان بیفتد و نشکند.

درود و دوصد بدرود.... ارادتمند حمید

سلام بر حمید عزیز
شما هر کسی رو که نمیشناسید امر بفرمایید من معرفی کنم خدمتتون...البته یادم نبود که مهم نیست نشناسی چون بنده فیلتر شدم و اینجا یه جورایی درش تخته شده...
سوما من خیر سرم اومدم از شما تعریف کرده باشم گفتم ایرانیتت باهاته برادر من...مقصودم این بود که دست مایه عوامل خودفروخته بیگانه قرار نگرفتی و هنوز خودتی و اصلیت داری و ازین جور صحبتاا...
اگه بد منظورم رو گفتم تمام قد معذرت میخوام.
چهارما فحش که بد نیست...حرف بد بدهداخل پرانتز عرض کنم من کی فحش دادم آخه چاخان؟؟؟؟؟
پنجما لطف فرمودید... همین خاکی بودنت منو کشته داداش....

شاد باشید.

فاطمه اورجینال سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:46

ما با تمام قوا از تکه تکه های زندگی من ۳ حمایت میکنیم...
برو ببینم میتونی رکود اخراجی ها رو بزنی؟

کم نیاری ها...انقدر وبلاگ باز کن تا ازایران دیپورتت کنن با خیال راحت بری اونور!!من یکی پشتتم...تازه میتونی یه رنگ انتخاب کنی از فردا مچ بندشو ببندیم...هرچی تو بگی!

من از همینجا اعلام میکنم تو زبون از تو یکی کم اوردم...
همینجا اعلام میکنم تو عروس من بشی من از دست حاضرجوابیای تو به کرام الکاتبین پناه میبرم...
تو عجالتا مچ بند سبز ببند تا ببینیم چی میشه...!!!!!

از دیار نجف آباد سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:31 http://fromnajafabad.wordpress.com/


عجب .... بگو که من تعجب کردم که چرا هیشکی نظرننوشته... جالبه که کلی از خودم ذوق دروکردم که برای یه بار هم شده اسم ما میاد این بالا بالاهای پنجره ی نظرات و هرکی که میخواد نظربنویسه باید از ربروی من رد بشه و میشینم کلی واسه ی خودم ذوق این و آن را میکنم...

سحر خانم.... درود متقابل
نمیدونی که هروقت با چنین نکبتی روبرو میشم.... چقدر حالم خراب میشه.... الهی خدا هدایتشون کنه تا بدانند که بستن هر وبلاگ یعنی بسته شدن یک دریچه روشنایی به روی اندیشه ها.... بهرحال خیلی خیلی متاسفم و چون پاسختان را در وب خودم دادم؛ دیگه خسته ات نمیکنم و یک نکته.... اگه لحنم باعث سوتفاهم شده... معذرت میخوام و همانطور که عرض شد فقط برای شوخی کمی پیاز داغش رو زیاد کردم.... بازم پوزش.
در مورد وبلاگتون هم شاید بد نباشه که یک عدد صفر یا یک به لینک وبلاگتون اضافه کنید و به کوری چشم اونا دوباره نهضت رو ادامه بدید.... این اضافه کردن فقط یک عدد باعث میشه تا کسانی که درجستجوی اسم شما یا وبتان برمیایند...بخاطر نزدیکی آدرسها... زودتر شما را پیدا کنند.... بازم میگم متاسفم.... امـــّا اینبار با شدّت بیشتری و آنهم فقط بخاطر ظلم بزرگی که به قلم و اندیشه ی شما روا رفت....
همیشه ارادتمند شما حمید.... بدرود

yalda سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:20

rahhaye residan be sahar ziyade

صبا سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:49 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سحرررررررررررررراینجاچرافیلترشدهههههههه؟
بسکه به دکترآب زرشک دادیییییییییییییی
ازشوخی گذشته چراحس مادری وخواهری وزن بودن گاهی توی وجودمااینقدرفوران میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مریم یادگار چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 http://maryam-yadegar.blogspot.com

سحر جون
من نمی دونستم ف.ی.ل.تر شدی... عجب!!! زود یکی دیگه درست کن مارو هم خبر کن.
دوستت داریم

بهاران۱۳۵۶ چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:01

چی شد آخه؟ من هر چی فسفر سوزوندم نفهمیدم چرا قیلتر شدی؟؟؟؟؟ عجبااااا

عاقلان دانند
نه بنده و سرکار عالی...

خلیل پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:59 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

بنویس بنام خدا، برای این که سهمت برابر من شود.

قندک بانو شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:10 http://manozebeliii.blogfa.com

سلام عزیزم
الهی من فدات بشم که از بس مهربونی مامان دکی هم شدی
نبات خوبه
دلم برات تنگ شده بود

خانومی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:22

تو چرا فیلتر شدی باز
ببین زبونت رو نگه دار مادر

کارانا یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:33 http://karana.persianblog.ir

سلام سحر جون خوبی ؟
اینجا واسه چی فیلتر شده آخه ؟!!!!!!!!!
از هفت خان رد شدم با این کامپی پکیدهام تا تونستم باز بخونم اینجا رو
ادامه بده بزار بسوزن اونایی که نمی تونن اینجا رو ببینن.
همیشه میام می خونمت سحری ولی نمی دونم چی پیام بدم همیشه متنات یه حس خاصی بهم می ده ولی نمی تونم احساسمو بنویسم .

خانم هویج دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:43

سحر جونم من که اومده بودم پیشت بازم که عزیزم
فدات شم که میای بهم سر میزنی اما شرمنده راستش حالم واسه نوشتن خوب نیست. نمیدونم چه مرگمه.
تو خوبی؟ نی نی نباتی خوبه؟

خانم هویج دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:24

نهههههههههههههههههههههههههه عزیز دلم
هیچ مشکلی نیست
نه اینکه نباشه ها
هست همیشه، اما چیز نگران کننده نیست.
زندگیه دیگه. بالا پایین زیاد داره
من وقتی حالم خوب نیست نمیام بلاگ آپ کنم. دوست ندارم انرژی منفی بدم به کسی
یه کاری کردم که یه نمه عذاب وجدان دارم بابتش. اینه که فعلا حس و حال دری وری نوشتن تو بلاگ رو ندارم
اما در کل مرسیییییییییییییییییییییییییی یه عالمه
یه عالمه هم بوسسسسسسسسسسسسسس
اگه اینجا بودی سفت بغلت میکردم که له بشی

اعظم دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

واااااااااااا
سحری چرا فیلتر شدی عزیزم؟ جدی نکنه دکی فیلترت کرده.
بهرحال ما که هستیم ومی خوانیمت تو هم بنویس.

قندک بانو چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 15:51 http://manozebeliii.blogfa.com

اخ جوا درست شدی

خانم هویج شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:05

خوبی دختر؟
دو روزه هی بهت فکر میکنم. دلم گمونم زیاد واسه ت تنگ شده. خوش میگذره؟

کارانا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:45 http://karana.persianblog.ir

سحری کجایی ؟
بیا بازم بنویس دلم برات خیلی تنگ شده

گل بانو جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:04 http://www.zizigolbanoo.blogfa.com

سلام عزیزم. کجایی؟ خوبی؟!!!

صبا شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:02 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سلام عزیزم.خوبی؟نبات خوبه؟توهنوزجایی روافتتاح نکردی؟هنوزف.یلتری که

تیرداد(سمانه) سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 http://KOODAK-61.PERSIANBLOG.IR

دلیل تر شدن فیلت را نفهمیدم.تا یار که را خواهد!به سختی پادزهر گیر آوردم که ببینم چی نوشتی جدیدا!زبان سرخ سر فیل را دهد بر تر!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد