تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

لازم نیست مرد باشی...نامرد نباشی کافیست....

 

 

۴ شنبه به شددددددت دکی باهام دعوا کرد ... به خاطر چکی که به موقع نرسید و در یکی از دادگاه ها سازمان ما محکوم شد... چک رو باید امور مالی بکشه اون جا خودش مدیر داره و اون مدیر خدا رو بنده نیست... نامه رو دکی دستی داده بود به اوشون و بنده از وجود همچین نامه ای اساسا بی اطلاع بودم...ساعت ۱۰ از دفتر رئیس الروسا به من زنگ زدن و سراغ چک رو گرفتن که باید تا ساعت ۱۱ به دستشون برسه و چنانچه هنوز آماده نیست پس از صدور بدیم پیک ببره دادگاه و خوب اساسا صدور چک خودش داستانیه به خودی خود چه برسه به اینکه مدیر کل دانشگاه باشه قائم مقامش جلسه باشه رئیس حسابداری مرخصی باشه و رئیس اداره اعتبارات با پررویی به بنده بگه بنده از شما دستور نمیگیرم خانوم محترم از مدیر کل دستور میگیرم ایشون هم نه خودش هست و نه قائم مقامش.... 

در این حالت بنده آماج داد و فریاد دکیم و متهم به اینکه به جای کار نشسته م دارم چوب میذارم لای چرخ اموات و بنده رو جو مدیر نمونه شدن گرفته و راست گفته هر کی گفته از زن جماعت هیچ کاری بر نمیاد.....و بنده فقط سکوت میکنم ....از دست دکی اصلا ناراحت نیستم من هم وقتی توبیخ میشم دق و دلیم رو سر زیرمجموعه م در میارم...سرم رو انداختم پایین و هیچی نمیگم...داد و فریاد ایشون چیزی حدود ۱۸ دقیقه طول میکشه و جمله آخرش اینه که نمیدونم چرا دائم باید از دست و تو و امثال تو بکشم...و از اتاق بنده میرن بیرون... 

پر واضحه که بنده فقط تو فکر خرخره مدیر کل امور مالیم که اگه روزی بشه میجومش تا خیالم راحت شه...و دارم فکر میکنم آیا اینم ادامه شوخی خداس با من ؟؟؟ 

نیم ساعت بعد میرم تو اتاقش...عینهو سگ نشسته و محلم نمیده...احتمالا هنوز وقت خوبی واسه طلبکار شدن نیست...به هر حال گفتم: نامه رو دستی به مالی داده بودید. من اصلا در جریانش نبودم. جسارتا مدیر کل + قائم مقامش + دو تا از روسای اداراتش سر جمع میشن ۴ تا مرد که با یه قشون پرسنل از عهده کشیدن یه چک به این مهمی برنیومدن... مرد پیدا کردید سلام من رو هم بهش برسونید دکتر... 

هنوز هم دق دلیم سرش خالی نشده...اما جدا از دستش ناراحت نیستم...من دم دست ترین آدم بهشم و دیگه عادت کردم به جای عالم و آدم تاوون پس بدم.... شاید فقط یه کوشولو رنجیدم که گفت چوب لای چرخ اموات میذاری.... 

 

داد زد - دعوام کرد - متهمم کرد - تهمت زد و من نرجیدم  

و امروز عین یه دوست باهام حرف زد و هنوز هنگم.... 

گمونم رنجیدم... مطمئن نیستم از کی ؟؟؟ اما رنجیدم... 

 

 

 

 

- پدرت آدم خیلی خوبیه..خیلی خوب..من قبول دارم..اما خودت فکر کن ببین جاش تو این مملکت کجاس؟؟؟ تو سیاست متهمه...تو جمع مذهبیون متهمه...تو جمع لائیک ها متهمه...بعد از این همه سال زندگی چی داره؟ کجا کار میکنه ؟ جز اینکه به خاطر سرنوشت تو مقصره ؟ من معتقدم ۸۰٪ مشکلات تو و اموات تقصیر سیاست های پدرته...تو بی توجه به عواقب تلخی که این کار ممکنه برات داشته باشه پیش مدیران رده ۱ میتوپی به دکتر.ش که چرا به دکتر.م که اینجا نیست تا از خودش حمایت کنه تهمت میزنه و میگه رشد بی جهت اموات تقصیر اونه و خودت رو ملزم به دفاع ازش میدونی چون به تو و خونوادت خیلی خوبی کرده و چون دکتر.م رو از نزدیک میشناسی میدونی که اینطور نبوده...اگه اون اینجا جای تو بود و کسی به تو یا پدرت یه انگی رو  میچسبوند اون از شما دفاع میکرد؟؟؟؟  

 

و من فکر میکنم امیر علما راست میگه که تو همه پستهام یه ردی از اموات هست... 

 

- حاجی واست قبله آمال هر چی آدم خوبه شده .... میدونی خونه ش کجاس ؟؟؟ میدونی ثروتش چقدره؟؟؟ میدونی همین آدمی که تو میگی اگه بشنوه یه کارگری حقوق نگرفته رگ های گردنش از عصبانیت میزنه بیرون حقوق و مزایاش با لیسانس حوزه چند برابر منه ؟؟؟؟ 

 

و من فکر میکنم چقدر عکسهای آبشار نیاگارا قشنگ بود...دلم برای مریم یادگار تنگ شده...دارم تصورش میکنم چه شکلیه...قد بلند...خوش اندام..موهای کوتاه قهوه ای تیره ...چشم و ابروی مشکی...دست خودم نیست...هر کسی رو که دوست دارم به نظرم خوشگله... 

 

- چرا فکر میکنی خیلی کار خوبی میکنی که فقط حقوقت رو میگیری و والسلام...کی اینجا مثل تو کار میکنه؟؟ کی اینجا بارش رو نبسته؟؟؟ چرا حسادت میکنی که اموات حقوقش ماهی ۵ میلیونه...این پول خردیه که زیر دست توئه؟؟؟ همه حروم خورن .. تو اشتباهن...تو کثافتن...فقط تو خوبی؟؟؟ فکر نمیکنی زیر آبتو جوری میزنن که نتونی از جات پاشی...میخوای بشی مثل پدرت؟؟؟فکر میکنی اونوقت بچه ت میگه به به چه مامان سالمی داشتم؟؟؟ 

 

و من فکر میکنم به هستی وقتی چشماش پر از اشک بود...دیگه خودمو نمیشناسم سحر ..کی اینجوری شدم نمیدونم......تنها چیزی که زجرم میده حرف مریمه...کاش تو این ۵ سال اتفاقی برای مامان و بابا نیفته.....کلاس زبان رو دوست دارم یه جورایی واسم خودشناسیه... 

 

- یه نگاه بکن..اسم مدیرا رو لیست کن نه فقط تو حوزه تو همه معاونت ها...تو همه سازمان ها و شرکت ها...بعد کنارشون بنویس خونه هاشون کجاس؟؟ بچه هاشون کجان ؟؟ ثروتشون کجاس ؟؟؟ بیزینسشون چیه ؟؟؟ چه جوری زندگی میکنن؟؟؟اینا آدم نیستن؟؟ دین ندارن؟؟؟ به خدا حیفی .. به خاطر خودت میگم... واسه صندلی تو واسه جای تو عالم و آدم دارن خودشونو جر میدن...تو نه به خودت خیر میرسونی نه به بقیه...فکر کردی این خوبه ؟؟ این افتخاره ؟؟؟ این شعارهای باباته... به خدا واسه حرفاش تره هم خرد نمیکنن...به خدا جلو روش میخندن پشت سرش میگن دیوانه س...به خدا این کاری که به سر تو و زندگیش آورده ارزشی زندگی کردن نیست ... ابلهانه زندگی کردنه...دو روز دیگه ازینجا هر جا برم قدمت رو چشممه... با هم میریم هرجا بریم ...باز نیای بگی برگه استعفام دستته هر وقت امضاش کردی فقط یه تک بزن...به خاطر خودت میگم... بارت رو ببند...اینطوری بیشتر بالا میری ... واسه اینکه تو جمع مدیرا سرت بالا باشه باید مثل خودشون باشی... نمیگم حروم بخور ... حقتو بگیر...حق تو با ... و .... و .... و.... یه اندازه س ؟؟؟ این عدله ؟؟؟؟ تو سازمان یه حکم حقوقی هست واسه همه... هر کی خودش باید بگه چقدر کار میکنه...به ازای زحمتی که میکشه خودش واسه خودش ردیف پولی در نظر بگیره..به خدا کسی بهت نمیگه آفرین... 

 

دارم فکر میکنم چند روز دیگه تا ۷ دی مونده؟؟ چی برای زهرا بخرم؟؟ دلم میخواد کادوی تولدش تک باشه... 

 

یه بار بشین فکر کن...همین دکتر.م که میگی خوبه خوبه و واسش سینه چاک میکنی خونه ش کجاس؟ ماشین دخترش چیه ؟ تو حسابای ارزیش چقدر پوله؟ همین مهندس.ش که رفیق گرمابه گلستان پدرته و ادعای خدا پیغمبریش کون آسمونو پاره کرده خونه ش رو دید ؟؟ بچه هاش رو ؟ زنش رو ؟ سفرهاش رو .... به خدا پدرت بد بارت آورده... اگر تو با اینهمه توانایی و قابلیت و ظرفیت و وجود و استعداد دختر من بودی خدا رو گواه میگیرم ازت......میساختم(نمیدونم کی بود اونی که گفت..خارجی بود)...  پدرت آدم خوبیه اما یه قرن از زندگی عقبه ؟ کی میره تو این دوره زمونه کتاب درباره قرض الحسنه مینویسه ؟؟؟ به خدا به پیر به پیغمبر این ارزش نیست این دیوانگیه..این آتیش زدن زندگیشه... نتیجه ش چی شده؟ خوبه ؟ تو اینجا نشستی داری روز به روز آب میشی...در حالی که باید تو بهترین کشورهای اروپایی واسه خودت درس بخونی... 

 

دارم فکر میکنم چقدر دیگه بچه زکیه به دنیا میاد...کاش پسرش بشه شبثه مامانش.... 

 

- راست میگی مرد پیدا نمیشه... ولی اونایی که تو میگی مرد اونا هم مرد نیستن... آدم لازم نیست مرد باشه همین که نامرد نباشه بسه..من نمیگم بدزد نمیگم بچاپ میگم حق خودت رو به خاطر کاری که میکنی بگیر..حقته ...اگه تو نگیری میره تو جیب یکی دیگه که کار نکرده مزد گرفته ...به خدا تو جیب خلق خدا نمیره... با این اوضاع یارانه ها وضع خراب اندر خراب میشه... خودت میدونی ولی به خدا همه ما آدمای بدی نیستیم...به خودت به زندگیت به بچه ت بد نکن..بذار فردا تو بد عالم نشی و محسن خوب عالم...تو اخی نشی و اون بابا خوبه...  

 

- امروز تولد مسیحه...باید زنگ بزنم به اعظم ... چرا ...نمیدونم؟؟؟ شاید چون اسم پسرش عیسی است... 

 

- چرا بهت نمیگم ازدواج کن. بوی فرند بگیر...چون میبینم همین غرورت همین جسارتت به اندازه کافی مردا رو شیفته ت کرده..هر وقت اراده کنی میتونی هر کسی رو که خواستی به دست بیاری...میگم شاید هنوز وقتش نیست .. بذار به آرامش برسه...اما درباره کار درباره پول به خدا اینهمه انرژی گذاشتن و بهره نبردن ببخشید ببخشید ببخشید نه تنها اجر و ثواب نداره خدا بهت از تو آسمون میگه خاک بر سرت.... 

 

و میخنده و میزنه به رگ شوخی و خنده که من جای پدرتم ... جای استادتم...جای رفیقتم...ازم به دل نگیر...تو یه دونه ای...تک دونه ای...دردونه ای...بابونه ای ....و هرچی ۴ شنبه بارم کرده ماست مالی میشه....طبق معمول... 

 

 

 و من ویران میشوم...خودم در خودم.... من در من... نمیتونم به خودم دروغ بگم...نمیتونم ادای آدم خوبه رو دربیارم...حرفاش تو گوشم زنگ میزنه...دلم میخواد داد بزنم و ۱ ساعت و نیم حرفاشو یه جا بالا بیارم...احساس میکنم افتادم تو اقیانوس و دارم دست و پا میزنم ... نمیفهمم این دست و پا زدنه داره غرقم میکنه یا نجاتم میده..... نمیدونم کی به کیه ... چی به چیه ؟؟؟؟  

 

فقط یه چیز رو میدونم... شاید همه حق با من نیست....

  

 


 

بعد نوشت: 

برای تو ساحل :  

شاید باید از سایه خویش هم بترسم و شاید باید از عذاب آورترین عذاب من یعنی خویشتن خویش هم نترسم... 

این روزها ترسهایم هم ترسناک شده اند... و نترسیهایم ترسناک تر....

  

برای تو دوست بانکی: 

فراموش کردم محل کارت کدوم بانک بود...شرمنده..اون کامنت رو که توش در مورد کارت توضیح داده بودی پاک کردم... و ماشاا...  اینقدر خنگم که هر چی فکر کردم یادم نیومد کدوم بانک بوده (از علائم پیریه دیگه مادر...) 

بله ... ما با اغلب بانک های دولتی و چند بانک خصوصی کار میکنیم و در حد مدیران عامل بانک ها روسای دفاتر ایشان و مدیران مالیشون رو میشناسم... 

اگر گفتم ایمیل بدی برای اینکه حجم اطلاعاتی که میخواستم برات ارسال کنم زیاد بود و تو مسیج جا نمیشد وگرنه به خدا خر کیف شدم بزرگواری چون شما چرت و پرتهام رو میخونه.... 

 

برای همه... 

درباره پست قبل یه پست جدید مینویسم...که جواب همه کامنت های عمومی و خصوصی و ایمیل ها و همه رو یه جا بدم....

نظرات 14 + ارسال نظر
صبا شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:59 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

الان فقط دلم میخواددااااااااااااااااااااااادبزنم سحررررررررررررر

دوست بانکی شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:10

سلام مدیر جوان
بزرگی می گوید
انسان بزرگ راه خودش را خود انتخاب می کند چون به کارش و خودش اعتقاد دارد بززرکی به همین چیزاست
گرچه دراین دوره وانفسا تشخیص را از چاه برای همگی ما سخت است
هرچندنااهلان ما را به خاطر عقاید حقمان به تمسخر گیرند
در تشخیصت ببین دلت چیه میگه

خانومی شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:25 http://khanoomi.blogsky.com/

ببین من که دبستانی بودم از اونجا که خیلی خیلی تو ریاضی خنگ تشریف داشتم همیشه مامانم بنده خدا در حال دور از جونش هلاک کردن خودش و خر فهم کردن من بود و هر مسئله رو ۱۰ بار توضیح میداد بعد موقعی که اون توضیح میداد فکر میکنی تو فکر من چی بود.دقیقا این که مینویسم:
کاشکی من الان ی پرنده سفید بودم تو آسمون و کجکی پرواز میکردم
بعد مامانم میگفت فهمیدی میگفتم آره میگفت پس برو حل کن.منم تا میرفت تو آشپزخونه نمونه سوال که تو کیفش بود زود درمیاوردم از روش حل میکردم.
این نوشته هات منو یاد اون فکرام انداخت

کوچولو عیسی شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:41

سحر دقم نده
داره باورم میشه خدا جدا با تو سر شوخی داره !!!!!!!!!!!!!!!
بدجوری داره میزان ظرفیتت را میسنجه
بدجوری انداختت تو دایره محک و محک
و من میدونم که تو سر بلند خواهی بود

قندک بانو شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:03 http://manozebeliii.blogfa.com

سلام
وقتی یه آدمی تویه کاری موفق میشه . الکی که موفق نشده. معلوم حسابی به کارش وارده . توالان سن کمی داری ولی اینقدر تو کارت وارد بودی که بهت تقدیر نامه دادن
پس جان من .دستتو با همکارات تویه کاسه کن . حتی اگه ایمان داری که اونا دارن بیش تر از حقشون میگیرن . تو هم بگیر
به این فکر کن که اگه تو کنار وایسی و باهاشون قاطی نشی . پس فردا که شوتت کردن بیرون ، بجات یه آدم بی سواد میاد که فقط میخواد جیب پر کنه . همیـــــــــــــــن
پس کارت و بکن . پول بیش تر از حقت بگیر . بعد خودت به بدبختا کمک کن


یه ضرب المثل داشتیم که میگفت : خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو

حالا تو .هم رنگ ظاهری شو . تو باطن هر کار خواستی بکن عزیزم

نمی دونم تونستم منظورم و برسونم یا نه
من کلا حرف درست حسابی بلد نیستم بزنم

خصوصی میدم نظر و که اگه دره پیت بود نظرم . خودت بدونی فقط با خودم اااا اینحا نمی شه خصوصی نظر داد
اگه دیدی دره پیته اکی نکن
امشب میدم زبلی برات فال بگیره
بــــــــــــــــــــــــــــوس

تو گلی
سنبلی
قند و نباتی شکلاتی آب نباتی

همه حرفاتم درست و حسابیه.
اینجا باید رو گزینه تماس با من کلیک کنی. اونجا جای نظر خصوصیه.

این فال من چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شیرخان شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:19 http://sheerkhan2.persianblog.ir

سلام دوست من
اولا که از لینکت ممنونم ، لینک شما هم اعمال شد ! باشد که همگی رستگار شویم !!!
ثانیا نوشته هات رو میخونم ، و خوشبختانه یا شاید هم متاسفانه ، خیلی هاشون رو درک میکنم !
ثالثا این ها شوخی های خدا نیست ! عزیز ! خدا خیلی وقته از این مملکت رفته !

هه هه هه هه
منظورت اینه که لینکمو کردم تو پاچه ت ؟؟؟؟
خیلیم کار خوبی کردم....

تو رو خدا اینجوری نگو شیرخان...دلم میگیره...


طاقت بیار رفیق ما هر دو بی کسیم...
طاقت بیار رفیق داریم میرسیم....

ماه تابان شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:42 http://YAVASHAKI-89.BKOGFA.COM

سحری!این دومین باره که میام و همه پستهاتو خوندم.زندگیت برام جالبه.چیزیه که کاملا برعکس زندگی منه .موقعیت خودت و خانواده ت .همسرت و خلاصه همه چی.اختلاف در حد (به قول خودت ) خدا! موافقم با اینکه بیشتر با هم حرف بزنیم.

واسه شروع به عرضت برسونم این آدرسی که دادی یه وبلاگ خارجکی رو بازمیکنه...
نه که من نوفهمم چی نوشته ها...من الان یه انگلیش ومن بیدم ولی خوب همچین یکیدو تا کلمه ش سخته اینه که یه وبلاگ فارسی نداری احیانا؟؟؟؟

احسان شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:23 http://ahoorae.wordpress.com/

سلام سحر
چند وقت نبودم
اومدم خداحافظی
آخرین پست بلاگمم نوشتم

مریم-یادگار شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:27 http://maryam-yadegar.blogspot.com

سحر جووون
چقدر کارت استرس داره گاهی و چه حرفهایی باید بشنوی! می دونم سخته ولی خیلی تو رو محکم می کنه. واقعا آب دیده میشی . مرسی عزیزم من اسممو اون وسط مسطها دیدم. جیگرتو عزیزم که اینقدر منو خوشگل می بینی. منم جدا دوستت دارم چون رکی ، مهربونی ولی لوس نیستی یه جورایی واقعا احساس می کنم دوست قابل اعتمادی هستی. گاهی ارتباطات نتی سطحیه و زود تموم میشه ولی دلم می خواد بدونی واقعا دلم می سوزه اگه تورو گم کنم و همینجا توی نت تموم شه.

فاطمه اورجینال شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:34

کلی وقته دارم هی مینویسم و پاک میکنم!
سحر من برخلاف تو اصلا دکی رو دوست ندارم!
یه ذره زیاد حرف میزنه...اونم حرف از نوع زیادی!!

دوست بانکی یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:48

سلام خانم مدیر
امان از دست تو سحر ببین ما که از دست تو چی میکشیم چه برسه به کارمندان مظلوم
بانک توسعه صادرات ایران
دیگه یادت نره ها

مامان رهام یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 http://makhfipesar.persianblog.ir/

سلام سحر
این روزها فقط می خونمت
فقط

ساحل یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:38

ببین سحر تو اینجایی که ما زندگی میکنیم خوب بودن تاوان داره؟میفهمی اینو؟
باید کم کار کرد باید زیراب زن بود..باید چاپلوسی کرد تا بهت بگن خوب..
خره از دست نده مزایارو هر چند میدونم نمیتونی عین خودم..
نصیبمون نیس دیگه نیش..
اره سحر اینروزهایی که میگذرد ظاهرا بیشترین عذابمان خودمانیم..بقیه ترسها ارزش شدن..باید از خودم بترسم که هنوز عین خر دلم واسه ادمی میسوزه که زندگیمو نابود کرد..
لعنت به این خودم...

از دیار نجف آباد دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 http://fromnajafabad.wordpress.com/

سلام
میشه وسط دعوا ، مادر عروس هم یه چیزی بگه؟؟؟
خوشششش به حال مریم خانم با این توصیف زیباتون.... میشه یه روز هم شده ما رو نیز دوست داشته باشید؟؟؟ آخرش جنس لطیف ضعیفه ی مخدّره ی نسوانید.... نباشه نباشه هوای هم رو خوب داریدا!!! دلتون شاد.

در ضمن ما تازه کارهای وبلاگنویسی رو دعوا نکنید.... توی وبلاگ مریم خانم داشتم درسهام رو نسبت به چگونگی نظرنویسی در بلاگ اسپات پس میدادم وگرنه دم هرچی وبلاگ وطنیه گرم!!!

ارادتمند حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد