تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

ای آدمی که به تو بدهکارم....

 

 

به کسی بدهکارم.

۱۵ میلیون تومن...این بدهکاری بابت خونه س ... بابت خونه ای که بهای زیادی بابت داشتنش دادم...بابت خونه ای که خراب شد...بابت خونه ای که ازش بیزارم...این قرض تعهدی است که محسن کرده بود و وقتی اوضاع قاراشمیش شد زد زیر تعهدش و من موندم و این بدهی ها... 

 

طی ۳ مرحله به حسابش ۳ تا ۳ میلیون پول ریختم. امروز زنگ زد که ۳ میلیون ازون پول نیومده تو حسابم...گفتم ولی من خودم این پول رو کارت به کارت کردم. راننده یا همکارا نریخته بودن که شک داشته باشم...لطف کن یه پرینت از حسابت بگیر ببین ۶ میلیونی که تو حسابته چه تاریخی ریخته شده.... 

دوباره زنگ زد...۳ میلیون ۱۶ آذر - ۳ میلیون ۲۰ آذر - ۳۰۰ تومن هم ۱۷ آذر.... 

آه از نهادم برومد...۱۷ هم به جای ۳ میلیون تومن ۳۰۰ هزار تومن ریختم...کلی عذرخواهی کردم و تا تونستم خودم رو فحش دادم.... 

 

ای آدمی که به تو بدهکارم! 

ای کاش اگر خاطراتت را مینویسی اگر برای کسی تعربف میکنی و اگر حتی خودت با خودت مرور میکنی برای لحظه ای باور کنی همه اشتباه می کنند....

نظرات 21 + ارسال نظر
گل بانو شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:24 http://zizigolbanoo.blogfa.com/

امیدوارم زود زود برسه که به هیچ کس جز خودت و خدات بدهکار نباشی.

این بهترین آرزو بود برام تو این لحظه ...
تو بهترینی ...
جدی میگم...
انرژی مثبت از کامنتات بهم تزریق میشه ..اونم تزریق از نوع وریدی...

ساحل شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:30

میگم جسارتا از کجا مییاری تو یه ماه اینهمه پولو؟ منکه نصفه ماه به بعد باید با احتیاط خرج کنم و دیوونه بازیای اول ماهو که نفهمیدم چه غلطی کردم جبران کنم

جسارتا توی ابله که میدونی من کجا کار میکنم و اوضاعم چجوریه ودیگه این سوالو بپرسی باید کله تو همچین توپ بکوبم به دیفال...
ایشون وام تشریف دارن که با بدبختی گرفتم...
الان که در خدمت شمام چند جای دیگه م که سپردم بهم زنگیدن که میتونن واسم وام جور کنن ولی جسارتا بنده دیگه ندارم قسطشو بدم...حالا اگه شما بفرمایید من با این درد بی درمون چه خاکی بریزم تو فرق سرم ممنون میشم خانوم دکتر...
(بمیری الهی...اینهمه رشته رفتی دکتر شدی تو رشته روانشناسی؟؟؟ میرفتی دکتر میشدی تو رشته مالی چیزی لااقل یه نسخه بپیچی پولدار شم...)

محمد یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 http://mohamed.blogsky.com

وااااااااای چرا مسایل این اموات دست از سر تو برنمیداره!!!

به جهنم!پول فدای سرت! حالا اونقدر پول با دلخوشی و شادی در میاری که اصلا میگی سگ خور! ذهنت رو مشغولش نکن تو رو خدا! همممه ممکنه تو مسایل مالی اشتباه کنن.همین دیروز یه چک ۸ میلیون تومانی رو هشتصد هزار تومان وصول کردیم .)) خب اتفاقه دیگه. اما تنگ نظری بعضی طلبکارا رو هیچ کاریش نمیتونی بکنی.پس بلند بگو: سگ خور!

این مورد هم از همون شوخی های خداس با من...
جان خودم گاها شکرک میزنهاین خدا از بس شیرین بازی در میارههههههه

آره سگ خور...ولی خوب سخته دیگه...زورم میگیره..با این سختی کار میکنم وپولش رو باید هزینه کنم تو جایی که تعهدی واسش نداشتم...و اونوقت این اموات....

کوچولو عیسی یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:47

خوب فعال شدیااااااااااااااااا
بابا اشتباهت انقدر دور از تصور نبوده که کسی باور نکنه به جای ۳ میلیون تومن زدی ۳ میلیون ریال
به همین راحتی مطمئن باش باور میکنه
به اون اموات بیشعورم بگو بدهی فقط نفقه و مهریه نیست که چون کم باشه بیایی بدی هر بدهی را باید پرداخت کرد الهی به حق این شبای عزیر زجه موره بزنی الهی به گدایی بیفتی محتاج بشی همین سحر خانوم بهت ۱۵ هزار تومن قرض بده
مرتیکه فلان فلان شده که حقوق علی الحسابت برای دو ماه ۱۰ میلیوت تومنه که الهی حناق بشه از گلوت نره پایین خوب بدهیت را بیار بده و گرنه ..................
اصلا َکسش را بده سحر برات اعلامیش کنم

آره حسابی..
آخه شبا همه میرن هیئت و من و نبات تا ۱ تنهاییم...
حسابی اینترنت گردی میکنم در عزای امام حسین

میگم اعظم بد قاطی میکنیاااا....
الان تصورت کردم داری با عصبانیت اینا رو میگی مردم از خنده....
میگم جان سحر بیا برو دوس دختر این اموات شو داد منم ازش بگیر...
جان من
بیا و برو تو کارش آی حالشو جا بیار بخندییییمممممم...

مامان رهام یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:44

چقدر حریصه این بشر؟!!!
الله اکبر
اونم چیزی به حسابت می ریزه یا نه؟
حالا حساب تو نه نبات
سیر بشه ایشالله

به جان خودم آفرینش این بشر دو پا جز شوخی هاییه که خدا خودش با خودش کرده و الان هم هر وقت یاد کارش میفته یه شکم میخنده....
به حساب من که خیر...بنده همیشه بدهکارم اصولا..
ولی به حساب نبات نفقه قانونیش رو میریزه...
ولی خدا شاهده که به جز اون نفقه یه آبنبات نمیخره دستش بده وقتی میبره و میاردش...
روز عید فطر عید قربان عید غدیر همه آخر هفته بود...
دریغ از یه هل پوچ...
اگه لباسی کفشی اسباب بازی چیزی بخره که دیگه من نمیتونم استفاده کنم..دیگه اینو قطعا بچه ش استفاده میکنه...اما دریغ...
این آدمیزاد موجود عجیب غریبیه جدا...

سمیه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 http://datoshu.persianblog.ir/

آخی نگران نباش
اون هم آدمه و می دونه آدمیزاد اشتباه می کنه

اون که صد البته آدمه
ولی نمیدونم یادش میمونه که منم آدمم یا نه ؟؟؟؟

قندک بانو یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:40 http://manozebeliii.blogfa.com

خوب همه آدما اشتباه مبکنن
همش یه صفر نا قابل کم زده بودی

همش یه صفر ناقابل....

امیر علماء یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:51 http://vlife.blogsky.com/

من هم خیلی طلبکارم!

ای وووولا خوش به حالت...
من ازبس بدهکارم اصلا نمیفهمم مزه طلبکاری چجوریاس...
یه ذره در موردش حرف بزن لااقل وصف العیش نصف العیش....

حالا این طلبت چقدری هست؟؟؟
میرزه بدزدمت یا نه؟؟؟؟

فاطمه اورجینال یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:51

اه اه!بره بمیره این اموات!آدم داغون پول دوست!
بگو بدبخت فردا که افتادی مردی همین بچه ای که امروز حیفت میاد خرجش کنی میشه میراث خور!
نبات جان نوش جونت خاله!!!
سحرجون توهم فکر کن این پول رو صدقه دادی واسه سلامتی خودنو پسرت!اونوقت که به نبات ارث رسید طلب تو هم وصول میشه!
---
آدم فروش تر ازاین مرضیه خودشه!!!دوسجون نامرد!
تقصیرمنه که خبرهای دست اول بهت میدم!
خودتم میدونی که هیچ ربطی به فضولی نداره...
---
سحر خانوم زود باش آمار بده...بجمب...زووووووووووود...کیه این عضو تازه ورود؟!اسم...سن...مشخصات...؟

عزیزم اون روز هم عرض کردم به حضورت ایشون تا بنده و شما و نبات و کلهم دوستان و آشنایان رو نکنن تو گور به هیچ کجا تشریف نمیبرن...ببرن هم پیامک از دیار باقی میزنن که آآآآآآآیییییی مال منو نخورین دارم میرم با خدا مذاکره کنم باز برگردم تو این دنیا....
بعدم یه اس برای من میزنه که آآآآی سحر که مردی خدا بیامرزتت ولی من دارم برمیگردم تو دنیا حیف که نیستی خون به جیگرت کنم....

اووووووووممممممممم
خوب چیزیه فاطمه جوووون...ببینی عاشقش میشیییییییی
تو جلسه پیتزاخورون که کردی تو پاچه مرضیه مفصل واست تعریف میکنم....
میگم یه چیزی بیا و با خودم سر شماره تلفن مرضیه شرط بندی کن...به جان خودم زودتر وصول میشه....

فاطمه دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 http://zarj.blogpersia.com/

سحری اومدم بگم این روزا اگه دلت لرزید منو یادت نره. خیلی التماس دعا دارم

دل ندارم که بلرزرد
شده ام بیدل بیدل
تو مرا یاد کنی یا نکنی
من به یادت هستم....

جودی آبوت دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:35 http://sudi-s.blogsky.com

یلدا دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:08

سلام سحر عزیزم
اینارو بیخیال خودت چطوری خوشگلم؟

سلام بر یلدای قشنگم.
خوشحالی که شبتا داره نزدیک میشهههه؟؟؟؟؟
خودم خوبم.
خدا رو شکر...

گل بانو دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:26 http://zizigolbanoo.blogfa.com/

باد کردیم از تفقدتان!!!!! (پس چرا آیکن باد شدن نداره!!!)

بابا خیلی آیکونا رو نداره
آیکون راستشو گفتم حرف دلمبود رو هم نداره...

نیکو سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:13

بییییییی خیال مطمئن باش اون هم اگه اعتماد نداشت اصلا بهت زنگ نمیزد قطعا زنگ زده که از دهن خودت بشنوه عزیزم بیخیال

بی خیال...

صابر رمیم چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:44 http://b-pencil.mihanblog.com

سلام
خب باز جای شکرش باقیه به حسابه کس دیگه سند نکردی.
من یبار اشتباهی ریختم حسابه یکی دیگه یارو هم پس نداد
یه میلیون بود هرچی هم رفتم دنبالش نشد
خورد و یه آبم روش
راستی آپم میدونم سرت شلوغه ولی بازم سری بزن وانتقادی بکن
مرسی و خوش باشی
نباتم ببوس

ای جاااان
میگم این شماره حساب منم یه گوشه ذهنت باشه کاره دیگه شاید یه وقتی یه اشتباهی چیزی کردی....
حتما میام...
مرسی که آپت رو خبر دادی

از دیار نجف آباد پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:21 http://fromnajafabad.wordpress.com/

بازم سلام و درود
چندتایی پست عقب افتاده بودم که خوندم و خودم رو به سردرس اصلی رسوندم. والله عنوان نوشته ات ...آدمی که به تو بدهکارم... بود و هرچی فکر کردم من یکی نیستم.... نباشه نباشه منم اونور خط و مثل خودت توی گروه همیشه بدهکار بوده ام و هستم .

بهرحال متاسفم که من اون آدم نیستم وگرنه اینقدر هم اهل تجارت و معامله نیستم و یه کاریش میکردیم.... برای همین اجازه بده بگم که خدا به هیچوجه با کسی شوخی اش نمیگیره(نوشته ی قبلی) بلکه همه چیز از سر حکمت اوست که رخ میده. فقط عیب کار ماست که رازش رو نمیدونیم؛ ولی مطمئن باش شاید همین همنفسی اونها با شما.... همین درد دل کردنهای دیگران.... همین بیان تجربیات شما به اونها؛ راز قصه بوده است که آنان و یا شما برسر راه یکدیگر قرار گرفته اید.

تجربه ی طلاق ندارم و متاسفم که کار به اینجا رسید هرچند که درصد بسیار بالایی از به ظاهر خانواده ها هم دچار طلاق نانوشته اند و خود نمیدانند.... ولی پیشنهاد میکنم عوض نفرین... که البته در خواب بوده و.... اگه همگی بیاییم دعا کنیم که ظرفیت پذیرش واقعیت را دارا بشیم.... دیدمان راوسیع تر کنیم... از منفی ها دور بشیم و مثبت ها را از آن خود کنیم وغیره.... شاید گزینه ای باشد برگزیده تر برای حفظ باقی مانده ی احساس و دل.

ببخشید که خیلی روده درازی کردم .... درود و دوصد بدرود...ارادتمند حمید

خلاصه که این بار چون عیدتونه و کریسمسه و اینا غیبتت رو موجه کردم وگرنه این دفعه باید با ولیت بیای...
ای ول چقدر دلم میخواد به جز اموات با یه آدم دیگه که کلا همیشه طلبکاره آشنا بشم ببینم این آدما واقعین یا مال تو قصه هان؟؟
ولی حمید باور کن خدا با من شوخی داره...باور کن دارم جدی میگم...صدهزارتا نمونه از همین یه هفته اخیر واست میارم که حیف که حال ندارم بنویسم وگرنه تهش میگفتی راست میگی سحر....
خوشحالم از ته دلم خوشحالم که این تجربه رو نداری . واسه همین شعارهای قشنگت رو خوندم و میگم ممنون....
شاید اگر من هم بیرون گود ایستاده بودم همین ها رو میگفتم....

خانم هویج شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:47 http://hawijfamily.danagig.ir

سحر جونم عزیزم
همه اشتباه میکنن
مطمئن باش اون آدمههم درک میکنه این رو
ایشالا زوده زود همه بدهی هات صاف شه

تو که اینهمه تو قرض با شعوری یه ۲۰ میلیون نداری به من قرض بدی ؟؟؟؟

فاطمه اورجینال یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32

بمیری سحر!واسه چی آپ نمیکنی؟

از حالا واسه من عروس بازی درنیاراااااا
داد و فریاد و بمیری و اینا رو هم نداریم...
پیتزا رو چه کار کردی ؟؟؟؟؟چسبوندی من و هستی رو یا نه ؟؟؟؟
فاطمه اریجینال روز اولی که تو پست بعدیم درباره ش نوشتم رو یادته؟؟؟؟؟

صبا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:55 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سلام سحرجونم.دلم برات خیلی تنگ شده بود.
عزیزم این اشتباهیه که واسه هرکسی ممکنه پیش بیاد.
بی خیال.
پست قبلیت معرکه بودسحر.
راستشوبگومنم دعاکردی یاکلافراموشم کرده بودی؟
به روزم

به به
باد آمد و بوی عنبر آورد...رسیدن به خیر...
مرسی گلم چشمات معرکه خوند...

صبا تو عزیز دلمی...یادم نمیری عمراااااااا

ساحل یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:51

معلومه کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ تو یکی دیگه انقد منو دق نده

وااااااا
عالم و آدم دقت میدن به من که رسید آسمون تپید؟؟؟
تو روح شانس نداشتم....

اعظم یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:56

سحر این بدهکاری رو بی خیال شو یار پولش رو گرفت خرجشم کرد هنوز وبلاگ سحر خانوم رو همین مونده

والا من بدهکاری رو بی خیالم اصولا
بدهکاری نمیدونم چرا منو خفت کرده ولم نمیکنه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد