تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

کارگروه های ادارمون...

 

 

بحث این هفته کارگروه هم ادامه بحثهای بهداشت روان بود و اینکه چه عواملی بهداشت روانی آدمها رو بیشتر به خطر میندازه. اگر ته خطر رو بذاریم ۱۰۰ طبق تحقیقات جهانی طلاق رتبه ۱۰۰ رو به خودش اختصاص میده (فارسیش میشه طلاق تا اندش میرینه تو اعصاب و روح و روان آدم)... رتبه بعدی مال خانواده ای است که دچار بحران طلاق میشه(منظور پدر و مادر و بچه هان اگه باشن)... 

فلذا لختی به خودم حق دادم و دیدم خیلی هم حق دارم در بسیاری موارد 

 

 

این هفته سه سری پرسشنامه پر کردیم . یکیش یه پرسشنامه جهانی بود درباره اینکه چه عواملی برای آدم ها استرس زاست و بهداشت روانی اونها رو به خطر میندازه....( اینم بگم که در دنیا خیانت بزرگترین عامل ایجاد استرس در خانواده هاست.بعد ازون فقر و شکستهای مالیه و بعد ازون بیماری یکی از اعضای خانواده)  سوالها و آمارهایی که حاصل شد بعضی هاش واقعا جالب بود..چند تاییش رو مینویسم که شما هم کف کنید...این رو هم بگم که سوال که نمایش داده میشد ۵ ثانیه فرصت داشتیم تا گزینه رو تو رایانه جلومون علامت بزنیم و سپس نتیجه روی صفحه نمایش داده میشد....فلذا اولین چیزی که به ذهنت میرسید رو باید علامت میزدی... و اضافه کنم که این دوره ها مخصوص مدیران رده ۱ و رده ۲ ست...تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 

حاضرین ۵۳ نفر: ۵۲ تا آقا ۱ خانوم (شرمنده اون شلغم خان که بین اون همه آقا میره کارگروه شخص شخیص بنده م) 

 

  

 چقدر با این جمله ها موافقید 

  

*  بدون جنس مخالف هرگز نمیتوانم زندگی کنم (۵۱ نفر موافق ۲ نفر مخالف)  

 

* هر انسان در یک زمان مشخص فقط میتواند به یک انسان از جنس مخالف خود عشق بورزد ( ۴۹ نفر مخالف ۴ نفر موافق)تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 

* دلم میخواهد ارتباطات عاطفی خارج از حیطه همسر و خانواده را تجربه کنم (۴۹ نفر موافق ۳ نفر مخالف ۱ نفر بی پاسخ) جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/

 

* ارتباطات عاطفی خارج از حیطه همسر و خانواده را تجربه میکنم (۳۱ نفر موافق ۲۱ نفر مخالف ۱ نفر بی پاسخ) جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/

 

* اگر همسرم ارتباط عاطفی خارج از منزل را تجربه کند هرگز با او زندگی نخواهم کرد (۵۳ نفر موافق)............حالا من حق دارم سرمو بکوبونم به طاق یا نه؟؟؟؟جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان  ..منبع کامل عکسهای کارتونی و زیبا ساز وبلاگ .. ܓܨஜミ★ミ گالری عکس قلب شیشه ایミ★ミஜܓܨ   http://ghalbe6ei.blogfa.com/ 

 

 

* فرزندم را به ارتباط عاطفی قبل از ازدواج توصیه میکنم (۲۵ نفر مخالف ۲۶ نفر مخالف ۲ نفر بی پاسخ) 

 

* کار برای من مهم تر از خانواده است (۳۲ نفر موافق ۲۰ نفر مخالف ۱ نفر بی پاسخ) 

 

* از زندگی شخصی خانوادگیم راضی هستم (۳۸ نفر موافق ۱۵نفر مخالف ) 

 

* به نظر من لذتی بالاتر از هم آغوشی در دنیا وجود ندارد (۵۲ نفر موافق ۱ نفر مخالف) 

.  

 

 

دکی اومد وگرنه باقیش رو هم مینوشتم تا کف تر کنید که ........ 

 

* ۵ شنبه ای که گذشت تولد همسر اول دکی بود. اخبار متعاقبا ثبت خواهد شد. 

من و شانس...

 

من تو زندگی کلا آدم بدشانسی م...ناشکری هست یا نیست رو نمیدونم ولی کلا بدشانسم... 

تا حالا تو هیچ قرعه کشی برنده نشدم.. هیچ پرنده اقبالی رو هم تا حالا رو شونه هام ندیدم... 

اما هستی قطعا یکی از شانس های منه تو زندگی...شانسی که حقیقتا تو هر لحظه و ثانیه زندگی خدا رو به خاطرش شاکرم...

هستی ۳ شنبه ها ماموریت ورزش داره و زود میاد خونه...من هم دیروز اداره رو پیچوندم...رفتیم بانک چک تنخواه هستی رو نقد کردیم و گفتیم چه کار کنیم خوشمون بیاد (با لهجه جهانگیرشاه تو قهوه تلخ) بریم رستوران...(شرمنده م با این رژیمی که گرفتیم) 

خلاصه رفتیم رستوران شانلی. با تیپ اداره. بی آرایش . و قیافه های گره گوری... 

شرط میبندم این رستوران مدتها آدمی در حد ما لگن به خودش ندیده بود... 

و البته منو هستی چنان قیافه ای به خودمون گرفته بودیم کانه مهندسای بزرگترین شرکت تجاری دنیا... 

پس ازون که در حد ترکیدن خوردیم رفتیم پارک پردیسان و یه دور کامل پیاده روی کردیم... 

در راه برگشت تو ماشین من گفتم هستییییییی 

هستی : بله موافقم (این یعنی میای بریم بستنی بخوریم جواب : بله بله نیکی و پرسش) تشویق 

پس از صرف بستنی رفتیم خونه . 

 

 

دیروز تو خیابون یه لحظه با خودم گفتم: 

خدایا تو اینقدر بزرگی که هرگز امکان نداره همه درها رو به روی یه آدم ببندی... 

اگه هستی این هستی نبود . اگه تا این حد فداکار و مهربون نبود ..اگه رو اعصاب هم بودیم..چه زندگی جهنمی داشتیم... 

 

فردا ۵ شنبه است. قراره من و هستی صبح بریم سینما . عصر بریم خونه سمانه اینا.. 

و هستی امکان نداره هیچ ۵ شنبه ای جایی قراری بذاری فقط واسه اینکه من تو تنهایی غصه نخورم...  روزی چندین بار بهم زنگ میزنه با اینکه گاهی من چند روز یه بار بهش زنگ میزنم... از اداره صاف میاد خونه در حالی که قبل این خییلی با دوستاش این ور اون ور میرفت... 

 

و من شاید خیلی هم آدم بدشانسی نیستم... 

 

 

*  دوستان من عاشق هیچ ننه قمری نیستم. اون جمله پست قبل رو سمانه برام اس زده بود که چون قشنگ بود نوشتمش... 

 

*  امروز با ماهی خانوم چت کردم. آی که چقدر این بشر ماهه 

 

*  خدایا لطفا جو نگیردت. درسته که من این روزها شادم ولی یادت نره که حال اموات رو باید بگیری اساسی و منو از شرش خلاص کنی به زودی... 

 

اسم وبلاگم رو هنوزم دوست ندارم...

 

 

سلام 

 

* اسم تکه تکه های زندگی من رو خیلی دوست داشتم. بس که گیر دادین عوضش کردم. حالا هر اسمی میذارم به دلم نمیشینه و دلم میخواد عوضش کنم. یکی یه اسم توپ پیشنهاد بده لطفا....  

 

* رژیم به طرز دهشتناکی در زندگی من و هستی شروع شده. اینقدر درباره ش میحرفیم که این شکلی میشم... . این دفعه تصمیم دارم تا عید همه تلاشم رو بکنم و اگه نشد خوب مجبورم بازم تلاش کنم دیگه .... 

 

* این هفته حالم بهتر شده. از کی ؟؟ از روزی که یه سوتی داده بودم در حد خدا...چک یک میلیارد تومنی رو ده میلیارد کشیده بودن و من ندیده بودم ... دکی هم که اس تر از من امضا کرده بود و رد شده بود. خدا رحم کرد وصول نشد و تو مالی یکی فهمید. دکی عصبانی شد و کلی باهام دعوا کرد. من هم در نهایت خونسردی گفتم دکتر خیلی ازم عصبانی هستین؟؟؟ گفت خیییلی خانوم خیییلی...گفتم به عصبانیت ۴شنبه من در (۴شنبه همون روزی بود که اموات از ۸ صبح تا ۴ بعد از ظهر تنگ دل من ارد میداد و من عینهو هاپو بودم ) و این شد سر آغاز گفتگویی بین من و دکی. دکی در خلال سخنرانی هاش گفت که اموات گفته من همه زندگیمو از دست دادم... نمیدونم در این جمله چی بود که از لحظه شنیدنش تا الان حالمخوبه...انگار دلم یه جورایی خنک شده که حس کنم خیلی هم خوشبخت نیست...(شرمنده ... این عین حقیقته...) 

 

* امروز روز شادی بود. دکی خبر داد که حامد دکترا قبول شده و به این مناسبت همه ما رو نهار مهمون کرد به باقلاپلو با ماهیچه...این یعنی امروز رژیم رپتو پتو و این یعنی هستی منو وکشه(چون صبح نذاشتم بیسکوییت بخره ببره اداره) 

 

* سمانه به این پسره چلمن گفت نه و من خییییلی ازین بابت خوشحالم. پسره جدا به درد نمیخورد...البته خود سمانه خیییییلی بس زیاد ناراحته...درکش نمیکنم..هدی چند روز پیش بهم گفت حق داره .. منم یه دوره ای خیلی دلم میخواست ازدواج کنم...ازون روز سعی میکنم سمانه رو درک کنم اما نمیشه... 

 

* حسین خیلی بامزه شده..به اسباب بازی میگه اباب باشی به خاله میگه خایی به توپ میگه پو و خیلی از کلمات رو اولشو میگه... 

درباره اضطراب جدایی که این روزها خییلی ذهنمومشغول کرده چیزی نمینویسم چون اصولا این یه پست شاده... 

 

* ۵ شنبه تولد ساجده خواهر سمانه است و ما به صرف کویت تا جمعه اونجا چتریم.. 

 

* امروز یه کاری کردم و یه قرار توش با خدا گذاشتم. خواستم اینجا بنویسم که اگه فردا طلبکار شدم یه سند مکتوب باشه... 

 

* یادت باشد وقت خریدن لباسهای پاییزی لباسی را انتخاب کنی که جیب هایش بزرگ باشد... به اندازه دو دست...شاید همین پاییز عاشق شدی !! 

 

* تا بعدGemini

فحش...

 

 

* میگه :  فحش دادن خیییلی هم کار خوبیه ... اونم از نوع فحش جد و آباد و خواهر و مادر ... اونم نه تنها وقتی تو شوخی و هر و کره بار هم میکنیم وقتی تو عصبانیت اول و آخر همدیگرو مستفیض میکنیم...اینجوری همچین دلت خنک میشه و جک و جیگرت حال میاد... 

 

* میگم : شاید.... 

 

میگه : هر وقت دیدی رو مخته حتی اگه تو محیط کارت بود برو جلو آینه و اول و آخرشو بکش به فحش خواهر و مادر...تا جون داری فحشش بده..ماشاا... گنجینه لغاتتم که فوله...بعدش ببین چقدر آروم میشی....  

 

* میگم : جدا فکر میکنی فایده داره؟؟؟ 

 

* میگه تو زنای قدیم گریه بر هر درد بی درمون دوا بوده ... ولی زنای این دوره زمونه فرق کردن...الان دیگه فحش بر هر درد بی درمون دواس... 

 

خندم میگیره... 

 

* میگه : نخند خره جدی میگم...یه امتحان بزن اگه جواب نداد تف کن تو روی من...یادت نره باید تو آینه نگاه کنی این خیلی مهمه.... 

 

* میگم : چرا ؟؟؟ لابد از قیافه خودم شرمنده میشم دست از فحش دادن ور میدارم اره؟؟؟ 

 

* میگه نه : اولاش چشماتو ببند آخراش وا کن ... حد اقل فرایند فحش دهی باید ۱۰ دقیقه بشه... 

 

ازم قول میگیره این هفته امتحانش کنم.... 

 

ماجراهای من و اداره ...

 

 

پرینترم خراب شده. صبح زنگ زدم سایت بیان درستش کنن. دکی ۱۰ جلسه داشت . کارها رو نوشته بودم که اگه اومد دفتر قبل جلسه باش نهایی کنم. یه ساعتی تو اتاقش بودم. اومدم دیدم هنوز پرینتر خرابه...زنگ زدم سایت میگم دست مریزاد شما کار ما رو یک ساعت طول میدین کار بقیه رو چقدر معطل میذارین. مهندس با اعتماد به نفس میگه درستش کردم. خودم شخصا اومدم .. شما تو اتاق تشریف نداشتین...میگم ولی من الان بازم نمیتونم پرینت بگیرم...این چطور درست کردنه؟؟ میگه مگه پرینترتون خراب بود؟؟؟شما فرمودید اسکنر... شاخام دراومد...میگم مهندس من که اسکنر ندارم ... میگه اتفاقا منم دیدم ندارید گفتم لابد منظورتون اسکنر دفتر بوده ... می گم ولی اون که خراب نبود .. میگه من هم دیدم مشکلی نداره برگشتم اومدم بالا............................. 

ایشون فوق لیسانس کامپوتر و رئیس قسمت سایت ما هستند !!!!!!!!! 

 

 

 

یکی از کارهام بخشنامه منابع انسانی بود در رابطه با تغییر ساعت کار... به این مضمون که چون این تغییر مصوبه دولته ما نمیتونیم ازش سرپیچی کنیم... برده بودم که اگه دکتر موافقه امضاش کنه.. وسطاش گفتم البته باز هم میگم اعتراضا خیییلی زیاده ... جمله قصار شما رو هم خدمت خانوم ها گفتم... گفتن به دکتر بگین آدم وقت بذاره مو رنگ کنه خیییلی بهتره که وقت بذاره آدم رنگ کنه...شاخاش دراومد... با تعجب نگام کرد...فهمیدم یادش نیست کی این تیکه کذایی رو انداخته... یادآوری کردم..زد زیر خنده.. گفت آهاااا من منظوری نداشتم... گله کردم گفتم اما من فکر کردم منظورتون به منه...ریز نگام کرد...(من تو اداره خییییلی خانوم باجی لباس میپوشم. مو زیر مقنعه مانتو مشکی شلوار مشکی بی آرایش...به حدی که یه بار یکی از مدیرامون من رو بیرون دید نشناخت.. واسه همین خیلی بهم برخورد دکی اون تیکه رو بهم انداخت) گفت :به خانوما بفرمایید شما رو الگو قرار بدن تو پوشش و متانت اینجوری اگه کسی هم به رنگ موشون گیر بده خیلی راحت میتونن همون فرمایش شما رو تحویلش بدن و زد زیر خنده یعنی من فهمیدم اون تیکه حرف خودته.... و بدین سان از دلم دراومد....