تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

دلم کریسمس میخواهد...

 

 

چقدر دلم درخت کریسمس میخواهد 

و بابا نوئلی که برایم هدیه ای هیجان انگیزناک آلود بخرد 

و چراغ هایی که بی خیال تاریکی ها بدرخشند 

و شرابی که تمام نشود نه جرعه هایش نه مستیش نه تلخی زهرمار گونه اش

و آهنگی که چرت و پرت بخواند و گرومب گرومب هایش صدای مادرم را درآورد 

و رقاصه ای که بند بند وجودش را بلرزاند و زیبایی های دلربایش نفسم را ببرد

و رقص نوری که قرمز باشد و آبی 

و بالماسکه هایی که ندانند که هستم 

و ندانم او که مستانه در دستانش میرقصم کیست  

دیوانه است بناست شاعر است یا چاه کن

و گرومبی بشنوم و سال نو شود 

و همه دست بزنند و همدیگر را در آغوش بکشند  

دلم میخواهد همه مرا ببوسند

دلم میخواهد بالماسکه ام سیاه باشد و قرمز شاید هم سیاه باشد و سفید 

و درون کادوی بابانوئلم یک پاکت نامه باشد و یک قلم و یک تمبر 

دلم میخواهد بابا نوئل جوانی سیاه پوست باشد با لبهایی کلفت و زمخت 

دلم میخواهد باران ببارد 

دلم میخواهد جشن کریسمس تمام نشود 

دلم میخواهد تا میتوانم دری وری بگویم اراجیف ببافم و زرت و زورت کنم 

دلم میخواهد در این جشن از داد و فریاد و دست و هورا کر شوم 

 

و شب مست و لایعقل به خانه بخزم و روی تخت بیفتم 

دهانم بوی عرق سگی بدهد و تنم بوی عطری ناشناخته 

و هنوز دستهایم بلرزد از بس شلنگ تخته انداخته ام  

و نفهمم کی صبح میشود

 

دلم میخواهد بنویسم 

جرعه جرعه حرف مفت   

چقدر مستی خوب است 

پاکت نامه - تمبر و یک نامه  یک خطی 

همه حرف هایم همین یک خط است... یک خط خط خطی

 

ای کاش کسی جایی منتظر نامه ام بود.... منتظر هدیه کریسمسم... 

 

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 http://30gari.blogsky.com

چقدر خوبه این حس لعنتی.

سعیده یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:03

اومدی و با شعر هم اومدی؟!!
هدیه که حتما می گیری
ولی خب آدرس بده
اینجور مراسما سحر جان مگه خودمون به درد خودمون بخوریم

الان مرام کشم کردی خفن !!!!

فلفل بانو یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 http://pepperandsald.persianblog.ir/

من منتظرم لطفا کادوم رو بفرست

تو از اینهمه قصه حسین کرد من همین دو کلوم آخرش رو خوندی ؟؟؟؟
اون هم اشتباه !!!!!!!!
منظورم این بود که من منتظر هدیه کریسمس میباشم

صبا یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

نیکادل یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 http://deliii.blogfa.com

آخر نثر بود کار شما...دوستم

آخر نظر بود کامنت شما ... دوستم

فاطمه اورجینال یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:55

پس بگو چرا خانم دیشب پکر بود!
سحرجون ماکه باهم ازاین حرفا نداریم...بوگو چی دلت میخواد خودم با حقوق!این ماهم برات میگیرم!!!(فقط بالاغیرتا یه چیزی بگو که حقوق معلمی ما از پسش بربیاد!!)دیگه اینهمه آسمون ریسمون نداره فدان شم!
یعنی ما از بابا نوئل سیاه و لب قلوه ای تخیلات توهم کمتریم؟!نیستیم جان سحر!
---
تندتند بنویس سحر...خودتو سانسور نکن...هرچی دلت میخواد بگی رو بنویس...فک کن اینجاهمون آینه است که قرار بود جلوش وایسی و فحش بدی!!!
باورکن جواب میده!
اگر اینجاهم راحت نیستی یه آدرس میل جدید بساز و همه ی حرفات و همه اون چیزایی که تو دلت میمونه...همممممه شو به اون آدرس بفرست...من از نوشتن معجزه دیدم...
---
ودرپایان اگر با نبات بداخلاقی کنی امتیاز مادریت رو سلب میکنیم و میریم سرخونه زندگیمون هااااا...گفته باشم!
*فقط قربونت تا اون موقع ترتیب پنپرزش رو بده که من بچه عوض کردن بلد نیستم!!*

گمونم دیگه فحشمم نمیاد فاطمه ...

امیر یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:24

سلام سحر
فکر نکنم کسی از نامه ای که شما بهش بدی و بخصوص کادوی کریسمس ناراحت بشه
ناراحت که چی - مطمئنن استقبال هم می کنه
بخصوص اگه هزار تومن بدهیتم بدی که آخرشه...

امیر یه سوال خصوصی ازت دارم...
تو به روح اعتقاد داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مریم یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:44 http://oddlife.blogsky.com

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

مریم یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 15:06 http://maryam-1.blogfa.com

اوهوم .. منم مثل خودتم ... تازه من چند وقت پیش جشن هالووین هم می خواستم ...
بیا برای همدیگه هدیه کریسمس بفرستیم ... چطوره ؟

موافقم...
تا حالا از کسی که نمیشناسمش کادو نگرفتم و هرگز برای دوستی که نمیدانم حتی چند سال دارد کادو نخریده ام...
احتمالا هیجان انگیز است..

بانکی یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 15:32

ببینم اینها را از خودت گفتی

مریم یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 15:34 http://maryam-1.blogfa.com

ایمیلت رو بده تا برات یه هدیه ی اینترنتی و یه تبریک کریسمسی اوریجینال بفرستم ... بیا خوش باشیم واسه خودمون .. بی خیال .. کی به کیه !!!

ساحل یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:50

من هستم سحر..هم منتظر نامت هم هدیه کریسمست..به جون خودم راس میگم
امان از مستی..دلم حس ناب میخواد حس ناب داشتن..عاشقی کردن...راه رفتن زیر بارون با یکی و نترسیدن از خیس شدن
تو روحت که منو هوایی میکنی همش..

بابات چطوره؟؟؟
اینو بگووووووو....

مریم یادگار یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:20 http://maryam-yadegar.blogspot.com

ای جاااان. کریسمس هم که میشه ما غریبی می کنیم... دیگه نه با کریسمس حال می کنیم نه با عید نوروز. این میشه حال و روز غربت.
نوشته ات فوق العاده بود. دوست داشتم .

مرضیه یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:45

وقتی سحر در عین بی استعدادی در زمینه شعر،شاعر میشود...
ته شعری دختر!
نا امید نشیا!
حافظ و سعدی و سهراب و... هم از همین زمین خاکی ها شروع کردن!
----
گفتی کریسمس، یاد همسایمون افتادم!
ما یه همسایه مسیحی داریم بابا چند شب پیش رفت خونشون عید دیدنی!
براشون گلاب برده بود!(اصالتا کاشونی تشریف داریم!)
اون بنده خدا هم یه بسته کاکائو و یه بسته سوهان عسلی و یه سیب سرخ بزرگ برامون داده بود!
گفته بود حتما ازین سیب همتون بخورید!
کاش واسه تو هم نگه داشته بودم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد