تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه ۹

دیروز مجمع شرکت اموات بود .گفت خوب بوده . ۳۰٪ سود دادیم که بی نظیر بوده.

شب گفت بریم بیرون که پیچوندمش انارتا 

پیله کرد میخوام بیام حسینو ببینم 

اومد . ۱۰ دقیقه دیدش و رفت . 

باز هم پر شدم از حس گند پریشونی 

امروز صبح زنگ زد. ۷ صبح 

سحر خواستم بگم حالا که مرخصی گرفتی بیا با هم بریم سفر. من و تو و حسین. آخرین سفر مشترک زندگیمون رو.... 

چی بگم. 

گاهی جدا به عقلش شک میکنم. کسی که میگه هفته دیگه میام برای طلاق توافقی این حرف رو که میزنه معنیش چیه؟؟؟ 

تقریبا براش قاطی کردم . بعدش اس ام اس زد که فکر کردم از پیشنهاد من خوشحال میشی... 

آتشفشانم از حرص 

الان اس ام زده که نمیدونم چرا ته نگاهت میگه هنوز دوسم داری  

منم نمیدونم چرا متنفرم از همه کمپوتهای اعتماد به نفس....  

و مجبورم بگم بع بع  

مجبورم بگم هر چی تو بگی 

به امید اینکه تو آرومی بدون استرس برای خودم و خانواده م خلاص شم ازین مجسمه ریا 

و دیگه دارم کم میارم 

ای خدا فقط یه چیز  

منو از شر این آدم خلاص کن 

به راحتی 

به آرومی 

به آبرومندی 

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

نظرات 21 + ارسال نظر
محرمانه(الیا) سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 http://www.off-the-record.blogsky.com/

سحر جان... می دونم که برات سخته... ولی فقط سعی کن آرامشت را حفظ کنی... چون با حرص شاید تصمیمی بگیری که بعدا پشیمون شی... خیلی خیلی مراقب حسین باش... نذار اذیت شه... از خدا می خوام خیلی زود راحتت کنه... خیلی زود آرامشت برگرده... خیلی زود زود زود :)
برات دعا می کنم یه عــــــــــــالمه. :)

چشم

به دعات محتاجم الیای گل
خیلی خیلی زیاد محتاجم

خانومی سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 http://khanoomi.blogsky.com/

واقعا جای برگشتی هست یا نه؟
اگر هست ه برگرد اگر نه تا آخرش واستا.محکم محکم

نیست

واسه همین ایستادم. محکم محکم محکم

رضا ۲۰۶ سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 http://www.ashegheasopas.blogsky.com

کلیک کنید پول بگیرید
http://hamyan.net/?r=reza206

حداقل پرداخت 10000 تومان ...واریز به کارت های شتاب

سعیده سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:29

واقعا
منم نمی دونم این آقایون چرا اینجوری صحبت می کنن
مسعود منم معمولا اینجوری می شه
یهو یه چیزایی از دهنش درمیاد که شاخ درمیارم
که هیچ سنخیت باهم ندارن

تو رو خدا؟؟؟؟
پس میفهمی در اینجور مواقع تا کجای آدم میسوزه و دلت میخواد این آقایون محترم رو چه کار کنی!!!!!

صبا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

خدایاآرامش روبه وجودسحربرگردون.خدایاازت عاجزانه میخوام که بهش کمک کنی وتوی این شرایط حساس دستهای مهربونت تکیه گاه تنهایی هاش باشه.

ممنون از همه خوبیها و محبتات

خیییییییلی محتاج دعام
خیلی

کوچولو عیسی سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:49

وای سحر چی بگم چند بار بگم
خودت را خلاص کن تا حضورش به این شکل باشه آرامشت محاله
هر کی هر حسی کنه مهم نیست خوب گاهی منم حس میکنم که هنوز جای امید هست
ولی وقتی خودت میگی نیست خوب نیست
وقتی خودت میگی ته نگاهت که هیچی ته ... دیگه نمیخواهیش خوب نمیخواهیش
پس ولش کن گور باباش قاطی کردم براتا..........
اصلا غلط کرده خودش باید بع بع کنه
اصلا بگو هر حرفی داری بعد از طلاق توافقی
هر وقت خلاصم کردی اون موقع باهات اخرین سفرم را هم میام
ولی اول خلاص
بگو اصلا آخرش اینه که من کم میارم و از کارم پشیمون میشم خوب میشه به نفع تو و برمیگردم پیشت ولی الان فقط دلم میخواد تموم بشه
دلم میخواد تصمیمی را که گرفتم عملی کنم
پس لعنتی انقدر نرو رو اعصابم بزار فقط یک بار تو زندگی حرف حرف من باشه
برو فقط برو بزار نفس بکشم بزار با خط خوردن اسمت تو شناسنامم حال کنم
اینم بود اون روی من
تا منفجر نشدم برم
دعا میکنم برات هزار بار همونایی که خودت گفتی
تو آرامش
اموات را به دیار باقی بفرستی اونم از نوع جهنم
دوستت دارم هم تو رو هم اون نبات زعفرونی الماسمو

دوستان توجه توجه:
وقتی اعظم قاطی میکنه......

قول میدم اگه پای حرفش نایستاد و دبه درآورد و تو این هفته کارو تموم نکرد یه قاطی کنم و همه چی تموم
کفش آهنی بپوشم واسه دربه دری تو دادگاه
و دعا کن به اونجا نرسه و بخوره پس کله ش بیاد تو تفاهم طلاق بده
تورو خدا دعا کن
خودت میدونی که چه اوضاعی دارم....

حسین سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:05 http://www.akslar.com

سلام وبلاگ خیلی قشنگی داری لطفا به ما هم سر بزن.منتظرم

ممنون
چشماتون قشنگ میبینه

چشم.

پسری متولد کوهستان سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:00 http://hamed-iliya.persianblog.ir

سلام سحر جان!!!
متاسفم که دارین جدا میشین ولی اون حس شوهرت رو می گن ( غم جدایی) . حالتی که موقع طلاق به زوج دست می ده . شاید به خاطر روزهای خوبی که با هم داشتن.
...
قربانت حامد
اپم

اون حالت حتما بهش دست خواهد داد اما وقتی کاملا جدا شیم . (امیدوارم البته)

این کارایی که الان میکنه یه اسم دیگه داره
نمیدونم واژه علمیش چیه اما تو دلم اسمشو گذاشتم سحر آزاری

ممنون که بهم سر زدی

مریم سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:59 http://maryam-yadegar.blogspot.com

می دونم این حرف حرصتو در میاره ولی چرا همش فکر می کنی داره دروغ می گه؟ به نظر من داره تلاششو می کنه. هر چی به ذهنش میرسه میگه. خوب باید به این تلاشش احترام گذاشت. تلاشش برای اینکه با تو باشه.. با خونواده اش باشه. فکر می کنی بعد از طلاق زندگی برای تو راحت تره یا اون؟ مسلما برای اون!! با فرهنگ ایران برای اون مثل آب خوردنه که مثل یه آدم مجرد زندگیشو دوباره شروع کنه ولی داره تلاش می کنه. من الان برای فحش خوردن حاضرم !!ولی این چند تا جمله بعدی رو بزار بگم: تو محبتت رو رو بچه متمرکز کردی به جای شوهر.. خیلی فکر می کنی خونواده خودت برات موندنی هستند( من اینو تجربه کردم بعد از فوت مادرم پدرم ازدواج کرد و من فهمیدم چطور همه اون خونه از هم پاشید و من دیگه خوانده ای نداشتم) زبونت تنده و اهل خوش و بش و قربون صدقه نیستی.  سحر جون شاید باورت نشه من روزی چند بار قربون صدقه این شوهرم میرم .. از در میاد جلوش میرم می بوسمش. هر بار یه کاری می کنه تعریفشو می کنم.. مردها اینجوری دوست دارند بیشتر از زنها بمحبت می خوان باید دوست داشتن رو بهشون یاد داد اینجوری. تا محبت نکنی محبت نمیبینی.

ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه تخت خویش
از بس که خون میخورم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

و ۲ تا چیز:
هرگز هیچ جا نگفتم که زندگی خوبی بعد طلاق در انتظارمه. اما امید رو نمیتونی ازم بگیری. امیدوارم که خوب باشه و همه تلاشمو میکنم که بشه. به نظر من طلاق هم مثل هندونه سربسته س. شاید خوب باشه و شاید بد. درست مثل ازدواج
در زندگی همیشه تصورم اینه: کسی رو ندارم.
اینجوریه که ممنون اوناییم که کمکم میکنن و تونستم روی پای خودم بایستم

مریم عزیزم:
حرصم درنمیاد. تو دوستمی که دلت برای من و زندگیم میسوزه. اینو باور دارم. و به حرمت این دوستی من همه راه ها رو رفتم اما نشد. همش خوردم به در بستهو محسنی که دست و پا میزنه برای اینکه من برگردم رو بارها دیدم. به محض اینکه برگردم روزی صدبار خودمو لعنت میکنم که ... (اون شعر بالا رو دوباره بخون.)
من هم همه کارایی که تو گفتی رو کردم.
خیلی عشق به پاش ریختم. چه روزایی که تو دلم واقعا عشق بود و چه حتی روزایی که نبود
اما نشد. به خدا نشد.

من شرمنده حسین نیستم. همه راه ها رو برای اینکه بی پدر بزرگ نشه رفتم.
اما این محسن شاخش شکسته
وگرنه ....
ولش کن

دوست دارم و هرگز از حرفات ناراحت نمیشم

محمد چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:10 http://mohamed.blogsky.com/

فقط از خدا کمک بخواه!مطمین باش آروم میشی! )

ای خدااااااااااااااااااااااااااا کمکککککککککککککککککککککککککک

صبا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:28 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

کجایی سحرجون؟!
وقتی نیستی دلم برات هوارتاااتنگ میشه خانومی.
روزت مبارک خانوم گل.امیدوارم همیشه سالم باشی وسایه ات روی سرحسین باشه.یه دنیاآرزوی خوب واست دارم ومی بوسمت.

سفر بودم
شنبه اومدم
امروز هم سر کار خییییییلی گرفتارم

روز تو هم مبارک. باور میکنی منم دلم واسه اینجا و شماها تنگ میشه؟؟
باورم نمیشه اینقدر دلبسته م به این محیط مجازی...

منم واست کلی آرزوی خوب دارم

محمد چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:35 http://mohamed.blogsky.com/

میخواستم روز مادر رو و روز زن رو صمیمانه بهت تبریک بگم.
به هستی و مامانت هم تبریک میگم.)
کی میشه نبات زعفرونی برات کادو بخره برا روز مادر؟)

ممنون
از طرف خودم . هستی و مامانم

من هم تولد فاطمه زهرا رو به شما تبریک میگم.

نبات زعفرونی امسال هم واسم کادو خریده. مینویسم ماجراشو...

محرمانه(الیا) پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 http://www.off-the-record.blogsky.com/

نیستی دختر... نگرانت شدیم

هستم جیگر
سفر بودم
دیروز (شنبه) برگشتم
امروز هم که اومدم اداره خییییییلی سرم شلوغه
احتمالا نمیرسم بهتون سر بزنم و آپ کنم
نگرانم نباش
بادمجون بم آفت نداره
سر و مر و گنده م

دوست عسلی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:49

سلام
روز زن را بهتون تبریک میگم
موفق باشید

ممنون از لطفتون
منم ولادت حضرت فاطمه رو خدمت شما و خانواده محترمتون تبریک میگم
ممنون که یادم هستید
جدا ممنون

صبا شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

کجاییییییییییییی؟سحرجان وقتی نیستی چقدرهمه چی سوت وکوره

راس میگی صبا؟؟؟؟
جدا نباشم معلومه؟؟؟
تو نمیگی من جنبه ندارم این حرفا رو میزنی از شدت ذوق مرگی پس میفتم؟؟؟؟

فضیلت شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:49 http://http://yaghut.blogsky.com/

سلام
منظورت این نیست که از رو زمین ورش داره؟!

عاقلان دانند....

دوست عسلی شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:28

سلام
کجایی دختر؟
رفتی سفر؟

بله
سفر بودم
جای شما بسی خالی بود.

سعیده یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:22

روزت مبارک
روزم مبارک
روزش مبارک

به این میگن بالا کشیدن سهام کارخونه پپسی در حد اعلاااااا

محمد یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:22 http://mohamed.blogsky.com/

کجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی؟
مردیم اینقدر اومدیم اینجا دیدیم سود شرکتتوتن ۳۰٪ بوده! راستی آبدارچی نمیخواین!)

ایها الناس!!!
از سفر اومدم
سرم شلوغه
وقت ندارم آپ کنم

ضمنا سود شرکتمون نه و سود شرکتششششون(شرکت اموات منظور نظر است)
اختیار دارین حضرت آقا
شما تشریف بیارین سروری کنین
ما خدمتگزار شما میشیم

مامان عیسی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:03

هنوز سفرییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
نکنه سه تایی رفتید
کلم را نکن شوخی کردم
روزت مبارک

بنده و ایشون مگه به اتفاق هم تشریف ببریم سفر آخرت....

اما من واسه تو یکی دارم!!!!
بالاخره ۵ شنبه میشه دیگه...

یک دوست سابق سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:23

همیشه یه راهی برای برگشتن باز بگذار شاید روزی هم خودت دنبال چنین مفری بگردی و اون وقت دوست داری که باهات یه جور دیگه رفتار کنند!مدتی بود بی خبر بودم ازت از تو کامنت های مرد بزرگ من پیدات کردم

برعکس دلم میخواد همه راه ها رو ببندم تا هرگز راهی برای بازگشت نباشه
حتی اگر روزی احمق شدم و این فکر به ذهنم خطور کرد که شاید راهی برای بازگشت باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد