تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

۱ تیر ماه ۱۳۸۹

 ببخشید کامنتهاتون رو بدون جواب تایید کردم 

قول میدم دیگه تکرار نشه...


 

 

 

دیروز اداره نیومدم... ازشما چه پنهون امروز هم دلم نمیخواست بیام... اما وحشت از توبیخ های دکی را تاب نیاوردم... تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید 

هنوز خبر اتمام کار طلاق منتشر نگردیده است. به جز شما دوستان وبلاگی و اهل خونه کسی نمیدونه به این فیض عظیم نائل شدم... 

یادتونه همیشه میگفتم ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم؟؟ هی شما بگو نه... دیدی که حتی آخرین روز خرداد هم میتونه پر حادثه باشه... 

دیروز صبح که از خونه زدم بیرون از بقالی سر کوچه دو تا شیرکاکائو خریدم + ۲ تا کیک + ۳ عدد تردیلا + یه بسته بیسکوییت. تصمیم داشتم به عادت روزگار جوانی که هر وقت اعصاب نداشتم ساعتها پیاده روی میکردم برم ولیعصر و ازونجا پیاده برم تا تجریش . اما با اندکی تفکر دیدم چه کاریههههههه!!! آب پز شده م میرسه به تجریش . سگ همچین کاری نمیکنه ... والا این شد که فکرکردم برم طبقه پایین خونه و به طور یواشکی تا عصر در خودم غوطه ور باشم.اما نمیشد چون زهرا در طبقه پایین ما مشغول درس خوندن بود . البته اندکی که گذشت الهه هم اومد .(خدا میدونه که چقدر از دست هستی عصبانیم که کلید داده به اینا بیان پایین درس بخونن. انگار خونه ما کتابخونه س!!! بعد که خودمون احتیاج به یه جای دنج و خلوت داریم مجبوریم اره و اورهو شمسی کوره رو هم ملاقات کنیم ). (داخل پرانتز بگم زهرا و الهه دختر عموهای هدی دختر خاله م هستند که همسایه دیوار به دیوارمون هم میباشند و دوستای جون جونی هستین..) 

اول با سمانه حرفیدم. مفصله . پسره محترمانه گفته نه و سمانه به شدت با خودش و خونوادش و افکار و عقاید گذشته و حالش درگیره... 

مرده شور اون خرداد پر حادثه رو ببرن که فتنه ش همه جا دامن گیر ما شده. حتی تو زندگی شخصی آدمای مذهبی .... 

تردیلا ها رو خوردیم و شر و رو گفتیم. هستی زنگ زده بود و میگفت گوشی رو نگه دار و شما حرف خودتون رو بزنید من به شما چه کار دارم. من فقط میخوام از بحثا و حرفاتون جا نمونم.... 

سر ظهر مامانشون زنگید که برن خونه. یه آبجی کوچولو دارن که از حسین ۵ ماه کوچیک تره و آآآآآآآییییییی رو اعصاب منه که بیا و ببین....و ظاهرا بهونه میگرفت... 

تعارف زدن که من برم پیششون واسه نهار اما نرفتم... 

در و که بستن زدم زیر گریه

 

 

نمیدونم چقدر زر زر کردم اما خیلی طول کشید... 

آخراش هستی زنگید که بیا بریم دیدن مادرجون. آآآآآی خروس بی محل... یک ساعت هم سین جینم کرد که صدات ناراحته و من هی گفتم خواب بودم 

خوب خر محترم!!! انتظار داری فردای طلاق گرفتنم واست بندری بخونم ؟ خوب ناراحتم دیگه... 

(ازون جهت نه ازون یکی جهت....) 

پس از تلفن با هستی زنگ زدم سفارش نهار دادم یه پیتزا یه سیب زمینی یه ساندویچ ژامبود یه دوغ خانواده. و د بخور..... 

من جزء آدماییم که خودم با خودم شادم. تنها میرم کوه . سینما . رستوران . کافی شاپ..... 

 

ساعت ۴ رفتم بالا. بامانتو شلوار اداره. انگار که از اداره اومدم خونه...(تو روح هرچی آدم خالی بنده) 

مامان مولودی دعوت بود. هستی که اومد مبادله ماشینی انجام شد. زهرا ااینا اومدن بالا و مجددا شر و ور گفتیم تا ۸ که مامان اومد... 

بعدش هم با هدی و داراب و نبات و هستی و مامان رفتیم پارک پردیسان پیاده روی... 

۱۱ اومدیم خونه دیدیم بابا جون چایی رو استاد کرده و منتظر ماس... 

 

پ. ن مهم: ما (من هستی نبات‌) میخوایم روز پدر واسه بابا ماهواره کادو بخریم... 

پ. ن نه چندان مهم : قرار شد ۳ دانگ اموات رو بابا بخره. و من زر اضافه نزنم. شاید بابا بخواد ۲ برابر قیمت پول بده... به من چه... 

پ . ن بعدی : اموات میخوادبره کربلا. این یعنی این هفته ۵ شنبه نبات پیشمه... هورااااااااآی امام حسین این اموات رو دخیل به ضریح ببند تا پبح ازل . خیر ببینی... 

پ . ن بعدتر: مامان اینا امروز عصر میرن همدان. و این یعنی ۲۴ ساعت کویت تو خونه ما استاده...  (کویت به منطقه ای می گویند که درآن مامان و بابا نباشن )

اخبار کویت متعاقبا اعلام میشود...

نظرات 37 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49

خیلی باحالی تو
ناراحتی هم مسخره بازی در میاری خندم گرفته به خدا الان این همکارم میگه این یا خل و چله یا اصلا کار ما رو تعطیل کرده جاهای دیگه سیر میکنه
فضولی نباشه ولی امروز صبح ( دیققا موقع مسواک زدن به خدا ُ گفتم تا چشم باز ردم یاد تو افتادم) با خودم میگفتم کاشکی پدرش اگر میتونه سهم اونو بخره
حالا فهمیدم چرا نمیای برنامه کویت داری!!

پس دعای سرکار عالی گرفت که من ویلون نشم و خونه رو بابام ورداره..
بابا دمت گرم ...

خانومی میشه حالا که ما کویت داریم تو بیای تو کویت ما شرکت کنی؟؟؟
کویت ما شامل موارد زیر می باشد:
۱- سینما
۲- استخر
۳- نهار
۴- کافی شاپ
۵- قلیون
۶- خرید

کدومشو پایه ای؟

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49

ببین من بودم اطلاعات یادم رفت درج کنم!!

تابلو بود خودتی
نمیگفتی هم معلوم بود...

حامد چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:38

«مرده شور اون خرداد پر حادثه رو ببرن که فتنه ش همه جا دامن گیر ما شده» ! با این اوضاع احوالی که پیدا کردی فکر نمیکردم اینطوری بنویسی ! فتنه اونایی هستن که مردم رو میکشن ... فتنه اونایی هستن که اگه آزادی میدادن امسال منو تو الان به این روز نکبت بار نمی افتادیم که جدا بشیم و عمرمون هدر بره... فتنه اونایی هستن که دم از علی میزنن تا به مقاصد شومشون برسن. منبا افتخار میگم که خردادیم و اهل فتنه. اما از اینا که بگذریم نوشتن رو از خوب جایی شروع کردی. معلومه میخوای ضربه فنی نشی و بقول معروف غم و غصه رو لنگ کنی. ما بیرون گود هستیم تا بهت بگیم چطوری لنگش کنی !!

نگو حامد...
اون خرداد و همه خردادها شده ن بخشی از هویت ما...
دوسشون داریم. مگه نه؟

اوضاع و احوال من هنوزم قارته.اما تصمیم گرفم بیشتر ازین نبازم.یه تصمیم سححری...

دمت گرم دیگه.هرجا دیدی دارم ضربه فنی میشم داد بزن بگو چه کار کنم؟؟؟

بیدل چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 http://sonnat.blogsky.com

سلام سحر جان. ممنون که بهم سر زدی. وبلاگ اندوهناکه. یخورده به خودت برس.

وبلاگم اندوهناک نیس بیدل جان
زندگیم اندوهناکه...

محمد چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:16 http://mohamed.blogsky.com/

همممممممه رو ول کن فقط اون سیب زمینی سرخ کرده رو بچسب! با سس فراوون! هووووراااااااااا درست حدس زده بودم.
همیشه فکر میکردم تو روز شروع دوبارت یه ظرف سیب زمینی سرخ کرده میخوری.))

منظورت اینه که من شکموام محمد؟؟؟؟

حامد چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:21

میتونی بی ما ضربه فنی کنی. من بلد نبودم . اما ضربه اش کردم. کسی دور و برم نبود که به من یاد بده چطوری باید بعد از جدایی زندگی کرد و چطور باید رنگ نباخت و ... تو که ماشاالله هزار ماشاالله همه اطرافند تا بیشتر از این غرق نشی. پس دم تو گرم.

متاسفم!!
هرگز دلم نمیخواست هم درد باشیم...

اعظم چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:26 http://29khordad.blogsky.com/

سلام سحر جون
خوشحالم که داری سعی می کنی بهتر باشی. این پستت عالیه وخیلی خوبه که 24 ساعت اوضاع کویت تو خونتون استاده.
جای منم خالی کن

قربونت عزیزم

جات حتما خالیه

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:32 http://khanoomi.blogsky.com/

ببین پست دومین تغییر منو بخون
من آدم خجالتی هستم و بنا براین دوست ندارم خلوت کویتت رو بهم بزنم
هر وقت کویت تعطیل شد بگو با هم قرار بذاریم که حتما پایه ام
نمی خوام این فرصت رو از دست بدی و خودم هم دوست دارم ببینمت

معلومه خونه تون کویت راه اندازون نداشتیناااا
کویت هرچی شلوغ باشه بهتره بیشتر حال میده
تازه بیای خواهر و رفیقای اراذل من و ببینی متوجه خواهی شد که در کویت اگه خجالتی باشی سخت میره تو پاچه ت...
پس بازم فکراتو بکن
اومدنی شدی خبرم کن

VpnServ Team چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:52 http://www.vpnserv.biz

با سلام

صبا چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:58 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

همین خوبه سحرجان که توی این اوضاع واحوال تصمیم درست بگیری وبدونی نبایدضربه فنی بشی.
بی خیال روزگار.کویت روبچسب.
امیدوارم روزبه روزحالت بهتربشه.

متشکرم

همه تلاشم رو میکنم که ضربه فنی نشم

خسته شدم از باختن صبا

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:12

خوب بابا من اول باید خودت رو ببینم و خجالتم بریزه ( اصلا آخر بچه مثبتی رو داری ) بعد با بقیه ارازل آشنا بشم.
بیام هی خجالت بکشم هی خجالت بکشم هی خجالت بکشم
برم خونه منو نشناسن اونقدر عرق ریختمو لاغر شدم
خوب چکار کنم اخلاقم خرکیه دم در خونه دوست صمیمیم میرفتم و مثلا قرار داشتیم تا نیومد دم در من زنگ نمی زدم
خجالتی هستم از نوع خرکیش

یااااااااااااا امممممممممماممممم الززززززماننننننننننننننن

جدی نمیگی خانومی؟؟؟؟؟؟
فکم چسبید به آسمون...

امیر چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:15 http://www.yaghy.blogsky.com

سحر جان این حرف ها چیه میزنی من دارم وظیفه خودم رو انجام میدم هرچی باشه من و تو باهم دوستیم هر چند هیچ وقت همدیگر رو ندیدیم ولی دوستی خوبی با هم داریم. نه؟

آخه که من چقدر عاشق کویتم. خدا میدونه کویت بهت خوش بگزره

آره
خوشحالم که دوست خوب و با معرفتی مثل تو دارم.

به کسی نگو منم عاشق کویتم...

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:18

خداییش اونقدر از این دوستم فحش خوردم که خدا میدونه
من تغییرات لازمم بود ولی همه چیم که یک دفعه تغییر نمی کنه این خجالتی بودنم مثیبتی شده برام ولی فقط بار اول یا چند ساعت اول خجالت میکشم بعد دیگه نه
ببین جان من تو هم آن لاین جواب میدی؟؟
من وبت بازه پایین صفحه مونیتورم

چند ساعت اول اولین ملاقات!!!!
بلهههههه
تشکر میکنم واقعا...
برعکس تو من از همون ثانیه اول پسرخاله میشم..

به این میگن دنیای دیجیتال عزیزم جونم....

کارانا چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:22 http://karana.persianblog.ir

وا من چرا تو پست قبلی پیام دادم !! نمی دونم صبح این پسته نبود یا من اشتباه کردم آخه وبلاگ از دیشب باز بود می خواستم پستات رو کامل بخونم عزیزم ببخش
اومدم تشکر کنم سحر جون ممنونم و خیلی خوشحالم که شادی . روی گل نباتی رو هم از طرف من ببوس عزیزم خیلی خوشگل و خوشمزه است
عزیزم کویت رو حال کن .در کل حال کن زندگی دو روزه

عزیزم این پست رو امروز نوشتم

خوشحالم که نوشته های منو خوندی...

چشم. تو هم کنار دریا جای نبات رو خالی کن. نمیدونی با چه ذوقی به دریا میگه آبه

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:37

چقدر بابات مرد خوبیه تورو خدا تو علاوه بر ماهواره یک کادوی دیگه هم بخر دستش را هم ببوس خیلی مرده! تو اگه بابای منو میدیدی اینقدر ما رو اذیت کرد که الانم دلمون نمیاد یه خدا بیامرزی واسش بگیم

بخرم بزنم به حساب شما قبوله؟؟؟؟

راستی ببخشید!!!!ما همدیگرو میشناسیم؟؟؟؟

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:39

خوب واسه همین میگم دیگه که من فرق میکنم

مثلا امروز می خوام برم خرید برای روز پدر
اه اه همش وقتی تنهام فکر میکنم همه روی من زوم میکنن

خواهر
خوشگلیه و هزار مصیبت!!!
درست فکر میکنی..به نظر منم همه نیگات میکنن

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:59

تو ندیده از جا میگی من خوشگلم که همه نگاه کنن!!!!!
نه خوشگلم تازه یک کم ( میگم یک کم فکر نکنی زیادا ) توپولم

این عدم اعتماد به نفس منو کشته
حالا تو هر وقت سرت خلوت شد و رو به راه بودی یا بیا پیش من یا با هم بیرون قرار بذاریم من خجالتم بریزه بعد من تو جمع ظاهر خواهم شد( بگو انگار سیندرلا می خواد بیاد)

من ندید میگم تو خوشگلی
خوب تپلی هم خوشگلیه دیگه چی فکر کردی؟؟؟؟

باشه. قرار رو پایه م.
تو جمع هم که خواستی ظاهر شی کالسکه رو میفرستم با فرش قرمز دنبالتون بانو !!

محمد چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:01 http://mohamed.blogsky.com/

برا من سیب زمینی سرخ کرده نماد لذته! یعنی حاضرم همه ی چیزای خوشمزه ی دنیا نباشن فقط همین یه دونه باشه!
در ضمن آبجی! تابلو شیکمویی! نگو نیستی!))

یعنی حتی بستنی هم نباشه؟؟؟
نگو دیگه!!!

ااااا پس اینکه همه میفهمن واسه اینه که تابلواااا؟؟؟؟؟

امیر علماء چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:33 http://vlife.persianblog.ir/

جای ما رو هم تو کویتتون خالی کنین !

چشششششششششمممممممم
جاتون واقعا بسی خالی بود....

خانومی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:37

پس قرار ما با تو
خبرم کن ( فقط روز قبلش بهم بگو) خوب؟

چشششششمممم
خییییییییلی دلم میخواد ببینمت...
ضمنا جات واقعا تو کویت خالی بود..
از دستت رفت که نیومدی...

بیدل چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:10 http://sonnat.blogsky.com

خب بهتره که از اندوهناکی در بیایی سحر جان. بابا جان شاد باش. بقول مش قاسم تا قبر: آ آ آ آ. پس ارزش نداره بخاطر چارتا آ اندوهناک باشی حاج خانم.
در مورد گذاشتن کد موسیقی تو وبلاگ هم برو به این سایت:
http://www.yaronline.com/index.php
اینجا میتونی کد آهنگا رو گیر بیاری و بذاری تو وبلاگت.
برای گذاشتن تو وبلاگت هم باید بری تو قسمت ویرایش قالب و کد آهنگ رو در جای مناسبش بذاری خانم

دمت گرم
خیییییلی وقت بود دلم میخواست رو وبلاگم آهنگ بذارم

ماهی خانوم چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 20:44 http://mahinameh.blogsky.com

سلام خوشگله
می گم این هستی هم موجودیه واسه خودش ها!:دی
خیلی باحاله که می خواد از بحثا عقب نیفته
حسابی مراقب خودت و حسین کوچولوی نازت باش خانومی
نبینم غمتو :-**********

سلام عزیزم

این هستی یه دونه باشه کلا در همه موارد ....

چشششششششم. ممنون ازینکه پیدام کردی و بازم بهم سر میزنی

حامد پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:10

منتظر آپ جدیدت هستم.

کامینگ سون.

سعیده پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:27

سلام
چه غلطا!!!!!!!!!!
آمار نظراتت زرتی می شه ۱۸-۱۷
نیستی نیستی
یهو سه آپ میاری
بهت خوش بگذره
مطمئنین کادو روز پدر رو واسه پدر می خرین؟!!
دعای آخرت هم از صمیم قلب آمینم.
تعطیلات خوش بگذره.

بترکه چشم حسود و بخیل....
چطور روز مادر ماکروفر میخریم مامانا صداشون درنمیاد یه بارم روز پدر ماهواره بخریم . کی به کیه!!!

خیییییلی خوش گذشت سعیده . جات واقعا خالی بود.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:38

سلام

علیک سلام.

محرمانه(الیا) پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 http://www.off-the-record.blogsky.com/

سلام سحری... خوبی؟.... از خدا برات آرزوی آرامش دارم... سعی کن خودت را با چیزی سرگرم کنی... فقط نبات هست که باید برات مهم باشه... مواظب خودت باش خیلی زیاد.

من هم واسه تو آرامش آرزو میکنم و یه عالمه وشبختی
از اوضاع خودت بی خبرم نذار

دختر ماه پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 http://sokoote-sarshar.blogsky.com

خر نشی غصه بخوریا...تا میتونی حالشو ببر!!به کوری چشمش ....!!

چی بگم دوستم!!!
هر چی میام خر نشم گاهی میشم
و عر عر میکنم با صدای بسی بلند....

اما خوب تلاشم اینه که عر عرام کم شه
باور کن خیلی تلاش میکنم

ماهی خانوم پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:47 http://mahinameh.blogsky.com

نخیییییییییییییر!
مثل اینکه این کویت بدجوری چسبیده!
حاج خانوم بیا اخبارو بگو ببینیم امیر کویت کی بود!

کویت که خیییییییلی چسبید
جات خاللللللللی ماهی جونم
امیر کویت هم طبق معمول هستیه دیگه....
ایشون امیرن در همه موارد

صبا پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:36 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

اوضاع سحرجون چطوره؟کویت خوش میگذره عزیزدل؟روبه راهی؟

اوضاع کویت حرف نداشت
جات واقعاااااا خالی

ساحل پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 23:23 http://www.sahelsamin.blogfa.com

سلام عزیزم اسمم ساحله بهم سر بزن تو شرایط سابق توام دعا کن زودتر تموم بشه......

متاسفم
ازینکه حس میکنم چی میکشی

مهدی جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:08 http://shabname5.loxblog.com

نه آب
نه آتش
هیچ یک سودی ندارد
دل که رفت،رفت!!!!

دل که رفت
رفت!!!!

کارانا شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 http://karana.persianblog.ir

سحر جونی گفتم بندری که بوشهر البته

ها ولک من عاشق جنوبی هامممم

هر چی رفیق جنوبی دارم تکن...

حامد یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:14

کجایی پس؟ خواب موندی ؟ تنبل شدی ها !! مطلب جدیدت پس کو ؟ کی میخوای آپ کنی ؟ انقلاب مهدی ؟!!!

نزن بابا
امروز آپ میکنم
انشاءا...

خانومی یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:27

ببین من اون روز که تو کویت بودی تهنای تهنا بودم هی یاد کویت بودم
خدا رو شکر خوش گذشته
منم دوست دارم زودتر ببینمت

ای بابا!!!
خیلی بد شد نیومدی
رفت تو پاچه ت عمیقا...
جات خیلی خالی بود

کوچولو عیسی یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:07

باهات قهرم
شایدم تو با من اول قهر کردی اما من نمیدونم چرا ؟
اما ت میدونی من چرا باهات قهرم خیلی ....................................................................................
همین

باهام قهر نباش مامان قشنگم
جفت موبایلامو عمدی گذاشته بودم اداره
امروز حتما بهت میزنگم

قهر نباش دیگه...
نوکرتم
چاکرتم
عاشققققققتم

اعظم یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 http://29khordad.blogsky.com

سلام
خوبی سحر جونم؟ ااندر احوالات کویت بنویس دیگه ما منتظریم.

اسمشو گذاشتم اندر احوالات کویت
مخصوص خود خودت...

صبا یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

چراآپ نکردی؟بعدازچندروزاستراحت اومدی حالاهم آپ نکردی؟

واا... من میخواستم آپ کنم
دکی نمیذاشت....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد