تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

ایمیل های باحال امروزم...

 وقتی تو میگویی وطن...
 

وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم
گویی شکست شیر را از موش باور میکنم


وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم
من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم


وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند
وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم


بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم


وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی
من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم 


وقتی تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد
من یاد قتل نفس با الله و اکبر میکنم 


وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود
من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور میکنم


بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین
من جان فدایی بهر آن یکتا پیمبر می کنم


خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود
من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم 


وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی
من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم


ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم


ایران تو با یاد دین، زن را به زندان می کشد
من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم 


ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم 


تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود
من با عدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم


ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم 


وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یار و غم
من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم 

 

مصطفی بادکوبه...

 

 

 

 

 

من کی هستم؟!


============ =========

 

من« دوشیزه مکرمه» هستم

 

وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و   

 

همزمان قند توی دلم آب می شود.


============ ========= =====

 

من «مرحومه مغفوره» هستم

 

وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ  

 

خوابیده  ام و احتمالاً هیچ خوابی نمی بینم .

 

============ ========= ========= =

 

من «والده مکرمه» هستم

 

وقتی اعضای هیات مدیره شرکت پسرم برای   

  

خودشیرینی 20 آگهی تسلیت در 20 روزنامه  

 

معتبر چاپ می کنند ..

 

============ ========= ========= ===

 

من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم،

 

وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش  البته تا  

 

چهلم- آگهی وفات مرا در صفحه اول  

 

پرتیراژترین  روزنامه  شهر به چاپ می رساند

 

============ ========= ========= ===

من «زوجه» هستم،

 

وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و  

 

سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول  

 

می کند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه  

 

فقط بیست و پنج هزار تومان ، بدهد

 

============ ========= ========= ===

 

من «سرپرست خانوار» هستم،

 

وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون  

 

قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای  

 

همیشه در ته دره خوابید.


  ============ ========= ========= ===

 

من «خوشگله» هستم،

 

وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق  

 

وقت شان را بیهوده می گذرانند.


  ============ ========= ========= ===

 

من «مجید» هستم،

 

وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد  

 

می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا  

 

می زند.


  ============ ========= ========= ===

 

من «ضعیفه» هستم،

 

وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از  

 

برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند..


 ============ ========= ========= ===

 

من «بی بی» هستم،

 

 وقتی تبدیل به یک شیء آرکائیک می شوم و  

 

نوه و نتیجه هایم تیک تیک از من عکس  

 

می گیرند.


  ============ ========= ========= ===

 

من «مامی» هستم،

 

وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش  

 

دروغ پردازی می کند..


============ ========= ========= ===

من «مادر» هستم،

 

وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم  

 

چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و  

 

غذای بچه ها را درست نکرده بودم.


============ ========= ========= ===

 

من «زنیکه» هستم،

 

وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص  

 

درست گذاشت ماشینش در پارکینگ می شنود.


============ ========= ========= ===

 

من «مامانی» هستم،

 

وقتی بچه هایم خرم می کنند تا خلاف  

 

هایشان را به پدرشان نگویم.


============ ========= ========= ===

 

من «ننه» هستم،

 

وقتی شلیته می پوشم و چارقدم را با سنجاق  

 

زیر گلویم محکم می کنم و نوه ام خجالت  

 

میکشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش  

 

هستم... به آنها می گوید من خدمتکار پیر  

 

مادرش هستم.


============ ========= ========= ===

 

من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم،

 

وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و  

 

کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا  

 

می  کند.


============ ========= ========= ===

 

من «بانو» هستم،

 

وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ  

 

مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف  

 

بکند.


============ ========= ========= ===

 

من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو،  

 

عروسک، ملوسک، خانمی ، عزیزم،عشق من،  

 

پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و...» هستم.


============ ========= ========= ===
 

من در فریادهای شبانه شوهرم، وقتی دیر به  

 

خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه کتش  

 

است و دهانش بوی سگ مرده می دهد،  

 

«سلیطه» هستم.


============ ========= ========= ===

 

من در محاوره ی دیرپای این کهن بوم ؛ «دلیله  

 

محتاله، نفس محیله مکاره،مار، ابلیس، شجره  

 

مثمره، اثیری، لکاته و....» هستم.


============ ========= ========= ===

 

دامادم به من «وروره جادو» می گوید.


============ ========= ========= ===

 

حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفی صدا می زند.


============ ========= ========= ===

 

من «مادر فولادزره» هستم، وقتی بر سر  

 

حقوقم با این و آن می جنگم.


============ ========= ========= ===

 

مادرم مرا به خان روستا «کنیز» شما معرفی  

 

می کند...

 
 
 

 

لعنت بر این فرهنگ نامرد


   

 

بلقیس سلیمانی - نویسنده معاصر

نظرات 13 + ارسال نظر
نیکو سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:43 http://BOYEKHOBEGANDOM79.BLOGSKY.COM


ای وطن ای خانه من بی تو من جایی ندارم بی تو فردایی ندارم

البته اگه از وطن چیزی بمونه...

faryad سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:50 http://2010shabshekan.mihanblog.com

تحریم چرا؟موافقیدیامخالف؟؟http://www.box.net/shared/huyccbizrk ----- http://i25.tinypic.com/16a8ab8.jpg

نیکو سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:16


واما در مورد ادامه مطب : ۳ بار خوندمش و عمیقا دلم گرفت .......................

دل من هم با خوندش عجیب گرفت...

دختر ماه چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 http://sokoote-sarshar.blogsky.com

sahar commentam hich rabti be postet nadare,man delam mikhad bebinamet,nemidunam chera,ama baraye tanha weblogi ke vase nevisandash ye tasvir tu zehnam sakhtam toee va aslan dus nadaram in tasvire alakio tu zehnam dashte basham!!ye kari kon khob!

خیییلی هم خوبه.
من هم شدیدا پایه م.
حالا اون تصویره چه شکلیه. بگو ببینم چقدر به واقعیت نزدیکه؟؟؟؟

کوچولو عیسی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:35

شعرش خیلی قشنگ بود خیلییییییییی
فقط این یه تیکش
من جان فدایی بهر آن یکتا پیمبر می کنم
کار را خراب کرده
به نظرم سانسورش کن
یه وقت خدا و باقیه پیامبرا دلخور نشن ..........
اون تیکه های به من میگن هم دردناک بود از اون دردناکااااااااااااااااااااااااا

والا من بی تقصیرم
باید به شاعرش بگیم اون مصراع رو حذف کنه...
و اون تیکه دردناک متاسفانه خیلی واقعیه...

سعیده چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:54

ما مردا اینیم
شما زنها اینید
ما مردا ...
شما زن ها ....
قدیما شما زن ها رو ...
حالا دم در آوردین ....
کی می خوان یکی بشن؟!!!!
در مورد وطن
شعر آخری رو یه مدت پیش خونده بودم و پرینت گرفته بودم و

تو ایران مطمئنم سالها طول میکشه تا جامعه مردسالار ما یه کم تلطیف شه...
و در مورد وطن...
دیگه احساسی به این کلمه ندارم
حس میکنم وطن واژه بی مفهومیه
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است...

fafa چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 http://www.longliveahmad.blogfa.com

مرسی سحر جونم بابت تبریکاتت... دوستت دارم و ممنونم که بهم سر زدی گلم...

خواهش دارم

خانومی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:50

وطن یعنی صف نون و صف شیر وطن یعنی همش درگیر ، درگیر
وطن یعنی همین بنزین همین نفت همین نفتی که از تو سفره ها رفت
وطن یعنی همین سهمیه بندی وطن یعنی کمربند و ببندی
وطن یعنی لیسانس ، علاف ، بیکار کمی چایی ، کمی قلیون و سیگار
وطن یعنی خیابان ،خواب ، معتاد پسرهای فرار ، داد بیداد
وطن یعنی تموم سهم ملت یه تیکه نونه و باقی هم خجالت
وطن یعنی من و تو در محافل ز درد اجتماع خویش غافل
وطن یعنی اداره ، زیر میزی اگه بیشتر بدی ؛ بیشتر عزیزی !
وطن یعنی هزاران پشت کنکور فدای مدرک از گهواره تا گور
وطن یعنی هزاران خونه خالی زن کوچه نشین ، مرد زغالی
. . .
وطن یعنی حقوق حقه زن :
وطن یعنی یه دانشگاه آزاد که کلی شهر ها رو کرد آباد!
. . .
وطن یعنی که اصلاحات چینی وطن یعنی یه روز خوش نبینی!
وطن یعنی همین آیینه دق! وطن یعنی خلایق هر چه لایق
وطن یعنی تحمل ، تاب ، طاقت وطن یعنی حماقت در حماقت

وطن یعنی حماقت در حماقت خیلی توپس بود...

نظر به اینکه نوشته های تو همیشه مکمل پستهای منه نظرت چیه قبل از انتشار با هم یه تبادل نظری بکنیم...
گمونم من و تو دست در دست هم نویسندگان خوبی از آب دربیایم.

محمد چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 http://mohamed.blogsky.com/

روزی هزاران بار خدا رو شکر میکنم که تو این خاک و این زمونه زن افریده نشدم.اقلا میتونم هر وقت دلم گرفت به کسی جواب پس ندم. البته قصد جسارت به حریم پاک خانمها رو ندارم ولی از مرد آفریده شدنم بی نهایت خوشحالم.اصلا طاقت اون چیزایی که تو ادامه ی مطلب نوشته بودی رو نداشتم اگه زن بودم.(

فقط قربونت اون بانوش رو عوض کن !))

منم برات خوشحالم دوست عزیز
از ته دل

چرا بانو رو عوض کنم؟؟
چشه مگه؟؟؟؟
نترس رفیق
منظور نویسنده به جز بانوی تو بوده....

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:36

مرسی سحر عزیزم باور کن همین همدلیت یه دنیا واسم ارزش داره امیدوارم یروز روی ماهتو ببینم
فعلا که یه دردسر دیگه پیش اومده واسم که تا مدتها گیر اونم بخونش...
بازم ممنون

قربونت
منم خییییلی دلم میخواد یه روز ببینمت
راستی میدونستی من خیلی خیلی شیرازی ها و جنوبی ها رو دوست میدارم؟؟؟
و جلو جلو بگم روی من زیادم ماه نیستاااااا

مرتضی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:04 http://athiry.blogfa.com

سلام
ما مردا که فحش خورمون از شما زنا ملس تر که
بی ناموس
حمال
لاشی
اوزگل
دیوس
مادر ننه
.
.
.
.
تازه بدبداشو نگفتم تازه باز شرایطش مختلف میشه
کجاها اینارو به ما میگن در مجموع به این نتیجه رسیدم مسئولیت شما زنها خیلی کمتر از ما مرد است چرا چون لازم نیست زیاد مقاومت کنین ولی یه مرد اگه تا تهش مقاومت نکنه دیگه مرد نیست بهتر برای خودش چادر چارقد سفارس بده که بعضیا هم خیلی راضیا به این داستان چه کنه مردی که توی این زمونه هنوز هوس مقاومت داره

ازون جهت که شما مردی بله فحش خور آقایون ملس تره
اما ازون یکی جهت خانوم ها اصولا در همه موارد در کشور و دین ما مظلوم ترند...

و درمورد مقاومت با شما با عرض شرمندگی مخالفم.
اگر چه انسانها کلا با هم متفاوتند اما میزان مقاومت خانوم ها در برابر مشکلات از نظر من کم نیست...
شاید چون نوع مشکلاتی که آقایون درگیرشن متفاوته تصور میشه آقایون مقاوم ترن...
به هرحال قدیمیا خوب گفتن
مرد آنست که در کشاکش درد سنگ زیرین آسیا باشد....

منا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 http://8daily.blogsky.com/

سلام سحرری
اینو ببینhttp://violet.special.ir/archives/2010/08/005971.html

خوندم مونا
بعضی جمله هاشو خیییلی قبول داشتم و البته بعضی هاشو نه.
اصولا من با نگاه ابزاری به هرشکل مخالفم. چه به زن چه به مرد...
دلم نمیخواد مرد رو به چشم یه دستگاه چاپ اسکناس ببینم اگرچه خیلی خیلی با پول و پولداری حال میکنم و موافقم....
کاش به اون نویسنده میشد بگم من در زندگی با محسن همه چی داشتم
پول خیلی خیلی زیاد خونه ماشین راننده و هرگز خوشبخت نبودم...

پوریا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:35

سلام
مرسی بابت شعر وقتی تو می گویی وطن
منم موافقم که حقوق خانما خیلی ضایع شده و سرمنشع بیشتر این اتفاق دین مبین اسلامه

خواهش دارم...
با عرض معذرت من معتقدم علت اصلیش حکومت محترم ج.ا.ا میباشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد