تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

برای این روزهایم.....

  

 

با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
 

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
 

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
 

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
 

آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
 

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
 

خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام !؟
 

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
 

حرف بزن ، حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
 

هان به کجا می کشی ام خوب من
هان ، نکشانی به پشیمانی ام ... !؟ 

 

 

 


 

 

این روزها شدیدا دل نازک شده م . حتی تو نمازای یه خط درمیونم هم گاهی بغض میکنم و چشمام اشکی میشه... این روزها همه ش به یاد ماه رمضون پارسالم... وقتی گریه میکردم که خدایا این بچه دیگه چی بود این وسط؟؟؟ وسط این هاگیر واگیر زندگی من؟؟؟ چقدر گفتم این بچه رو نمیخوام؟؟؟ چقدر گفتم یه کاری کن تا نیومده سقط شه... خدایا من خودمم اضافیم.... اگه خودم بودم میدونستم چه غلطی بکنم... اما حالا با یه بچه بی بابا چه خاکی تو سرم بریزم...

این روزها شرمنده م ... این روزها همش به این فکر میکنم چقدر خوبه که خدا هم گاهی بلده سوت بزنه.... این روزها زل میزنم تو چشمای حسین و بلند میگم: تو پاداش کدوم کار خوب منی؟؟؟؟ این روزها همش میگم خدا من زرزر زیاد میکنم ... بداشو سوت بزن... من طاقت شکست ندارم... 

این روزها بدهکاری کسی را 2 بار به رخش کشیدم... خواستم یادش بمونه به من بدهکاره... 

اگرچه بعدش تلخ زدم زیر گریه اما باید میگفتم تا بدونه بدهیش یادمه و بابتش طلبکارم... 

این روزها خیلی برای بابا دعا میکنم ... اون تنها مرد زندگی ماست و تنها پشت و حامی ما... 

این روزها خیلی برای رسوایی ظالما و پیروزی حق دعا میکنم... 

این روزها خدا رو خیلی دوست دارم... 

این روزها با خودم آشتیم...

نظرات 31 + ارسال نظر
کوچولو عیسی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:27

خیلی زیبا بود
من عاشق این شعر آقاسیم
وقتی داشتم میخوندمش انگار آقاسی داشت خط به خطش را میخوند
متن اس ام است هم خیلی خیلی زیبا بود
دعام میکنی که
به همون اندازه که دعات میکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای کاش به جز دعا کاری ازم برای تو عیسی برمیومد ...

خانومی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:49

خدا پشت و پناه حامیتون باشه

انشاءا...

کوچولو عیسی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:42

دعا بزرگترین کار دنیاست برای من و عیسی
قربونتون برم من
آپ کردم بیاااااااااااااااا
اما غصه دار نشیاااااااااااااااااا

تو روح این زندگی...

محمد سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 http://mohamed.blogsky.com/

خدا این نبات زعفرونی جیگر رو برات نیگر داره تا بزرگ بشه و بشه چشم و چراغت و بشه یه پسر با معرفت برا مادر با معرفتش.)

هم شعرت به دلم نشست و هم متنت.
هر سخن کز دل براید لاجرم بر دل نشیند.)

ممنونم.

خانومی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:54

برات ایمیل کردم
spam رو هم چ کن شاید اونجا بره

گرفتم.

خانم هویج سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 http://hawijfamily.danagig.ir

آره.خدایا دمت گرم که هوامونو داری و خواسته های اشتباهمونو گوش نمیدی.
خدا نی نی و بابات رو واسه ت هزار سال نگه داره ایشالا

ممنونتم...

مرضیه سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:11

سحرجون این روزا که حالت خوبه واسه ماهم دعا کن!
-----------
راستی به این آدرس حتما سربزن:
http://www.photofunia.com/view/WBXxSVgibUxDK3PRaZZtHw/

قربونت عزیزم . محتاجم به دعا....
با این آدرس یه سایت باز میشه که توش قالبهای متفاوتی واسه جیسان فیسان کردن عکسه .. درسته؟؟؟

مرضیه سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:25

http://photofunia.com/view/KvVy0gUqCkHnzQWvhcrGMA/

این یکی هم قشنگ شده!!
------------
با اجازت عکس های نباتو خوشگل موشگل کردم!!بهشون افکت دادم

این آدرسی که دادی هم همون سایت بالا رو باز میکنه...
من عکس نبات رو نمیبینم...

مرضیه سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:46

سحرجون
اینم داغه داغه:
http://www.photofunia.com/view/4kxEdKM2TCSAQDay0nQ6Iw/

اینم همون سایته...

نسیم سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:24

نوشته هات دیگه تکراری شده\یه روز حال داری یه روز نه،کامنت گذاراتم حرفاشون تکراری شده ،بابا بهتر بنویس خواننده را خسته نکن........من یه ادم بیطرفم یه وبلاگ گرد..به خیلی ها سر می زنم و برای خیلی ها کامنت می ذارم...من شاید دوست واقعیت باشم ما ایرانیها همه اهل تظاهریم قربون صدقه هم میریم انتقاد نمی کنیم چون طرف مقابلمون ناراحت می شه الانم مطمئنم تو با اون لحنت چهار تا فحش بارم می کنی..خوش باشی من واقعیتو گفتم

نوشته هام تکراری نیست...این زندگیمه که تکراریه
من برای خواننده نمینویسم. خاطرات روزمرگیها مشکلات دغدغه ها و حرفام رو مینویسم ... و قبول دارم که گاهی تکرای تکراری و خسته کننده ن... اما چه کنم...این حقیقت زندگیمه...
ببخشید من کدوم دفعه فحش بار شما کردم که این بار دومم باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما واقعیت روکه نه نظرت رو گفتی...با هم فرق دارن جسارتا....

بانو سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:02 http://www.golbano.pardisblog.com/

خوب باشی.

ماهی خانوم چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:52 http://mahinameh.blogsky.com

سلام عزیزم
قربون دل مهربونت برم جیگر طلا
مراقب خودت باش خانومی

موفرفری رو یادت رفت بگی...

مریم پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:29

به نظر من که خیلی قشنگ مینویسی و ادم جذب نوشته هات میشه.سحر جون شما زن سختی کشیده ایی هستی و دیگه داری مثل فولاد اب دیده میشی .تورو خدا با دل شکسته ات برای من هم دعا کن.الان اشکهام دوباره راه افتاده...اخه این چه اوضاع اجتماعی هست که برای ما راه انداختند...تورم دیگه داره کمر همه را میشکنه..اینقدر دلم گرفته که اگر چند شب هم گریه کنم باز هم گریه دارم...دعامون کن خواهری...مرسی

شما قشنگ میخونی...
ای بابا مریم جون نرخ تورم تک رقمیه !!!!!!!!!!!
شما هم تشریف بیارید از محله ما گوجه خیارتون رو بخرید تا ببینید که ارزونی و رفاه داره بیداد میکنه.... !!!!!
تو هم ما رو دعا کن...
اوضاع خر تو خریه...

ارمغان پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 http://armaghan3.blogfa.com

سلا سحرخانوم.من مدتیه که به صورت ناپیدا میام خدمتتون و به نظرم وبلاگ خیلی خوبی دارید.
شعرزیبایی که نوشته بودید حس غریب و خوبی بهم دادو امیدوارم زندگیتون همیشه شادباشه..
آقا داداش وبلاگی ما(محمداوتادی) گفتن برای پرسیدن مراکز خرید خوب تهران واسه لباس مجلسیو مانتو ازشما بپرسم کجا برم ممنون میشم کمک کنید.
اگه دوست داشتید هرازگاهی به منم سربزنید.

ممنون از لطف شما..
مگه من دستم به این آقا داداش وبلاگی شما نرسه...

برای پاسخ به سوال تخصصی !!! شما به یه کم اطلاعات بیشتر نیازمندم...
مثل اینکه چه مانتویی میخوای (اداری-مجلسی-اسپرت-همینطوری واسه خیابون رفتن)
و ایضا درباره لباس مجلسی...
و اینکه میخوای در چه رنج قیمت باشه و ایضا اینکه برات مهمه حتما برند باشه یا نه...
ضمنا من چون ساکن غرب تهرانم مراکز خرید غرب تهران رو میشناسم...

محمد پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 http://mohamed.blogsky.com/

برای نسیم:

ببین نسیم. کساییکه وبلاگ مینویسن چن نوعن.بعضیها وبلاگای تخصصی دارن.یعنی مثلا راجع به موبایل و یا فیلم یا درس دانشگاهیشون یا مدلهای لباس شب یا چیزای دیگه مینویسن و وبلاگاشون پره از عکس و مطالب مفید و غیر تکراری. بعضی وبلاگ نویسا هم هستن که معتاد مخاطبن.یعنی مثلا اسم وبلاگشون رو میذارن ( ورود آقایان ممنوع!) و یا ( دوشیزه ی عریان)

و بازم وقتی میری داخل وبلاگشون پره از حرفای بی معنی و اس ام اس و جک و حرفای بی سر و ته که هیچ کدوم هم تکراری و خسته کننده نیستن و کلی سرگرم میشی.

یه عده ای هم هستن که این زندگی تکراری و لعنتی اونقدر براشون قصه و غصه درست میکنه که دوست دارن قصه های زندگیشون رو با دوستاشون درددل کنن. خب مثلا فک میکنی دردردلای همه ی ادمای دنیا چیه! خب معلومه اگه حوصلش رو و درکش رو نداشته باشی حوصلت سر میره. مثلا همین وبلاگ سحر که شما میگی خود مطالب و نظرات دوستان تکراری و خسته کننده شده .هیچ میدونی تو همین وبلاگ مثلا مامان عیسی و چند نفر دیگه که درد مشترک دارن با سحری اگه تا قیامتم حرف تکراری بزنن حرفاشون برا هم شیرینه و باری از دوششون بر میداره.
من این وبلاگ رو ومطالبش رو و تیکه تیکه های زندگی صاحبش رو دوست دارم و سعی میکنم وقتی با یه ادم صاف و رک و صمیمی طرفم خودمم هم همینطور باشم و اگه نمیتونم دردی ازش دوا کنم اقلا با حرفام دردش رو بیشتر نکنم و نرنجونمش.
ما هممون جایی رو میخوایم که توش راحت حرفمون رو بزنیم.من عاااشق تکرارم.به عنوان یه مخاطب هم اصصلا حرفای اینجا برام خسته کننده نیست و هر روز که میام اینجا دوست دارم یه مطلب جدید ببینم. اینو جدی میگم نسیم.اگرچه نظرت محترمه ولی چون برا کامنت گذارا هم نظر داده بودی منم نظرم رو گفتم.
موفق باشی.

دیدی نسیم...
آدم ها نظرات و دیدگاه هاشون خیلی با هم متفاوتن...

به هر حال شرمنده اگر حرفام حوصله ت رو سر میبره...

و خوشحالم که درد و دل های من حوصله تو رو سر نمیبره محمد...

امیر پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:07 http://www.yaghy2.blogsky.com

حرف بزن ، حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام


ای بابا امیر تو هم؟؟؟؟؟؟؟

شب نامه پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:43 http://shabname7.loxblog.com

شعر زیبا و قشنگی بود ...

ناشکری نکن ...
همه تو زندگی به زعم خودشون مشکلات بزرگی دارن ولی خیلی ها از من وتو بدترن

"هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند ... "

التماس دعا داریم ...
ما رو هم از یاد نبرید ...

آخخخخخخ که اینبزم و تقرب و جام بلا سرویس نمود ما را.....

شما هم من رو از یاد نبرید...
خیلی محتاج دعام....

خانم هویج پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:23 http://hawijfamily.danagig.ir

سحر جونم امروز نیومدی سراغم چرا؟ دیدی بد عادتم کردی؟ کجایی؟

آخر هفته ها که خونه م سعی میکنم(البته گمونم فقط سعی میکنم!!!) که یه نمه واسه نبات مادری کنم و پای نت و اینا نشینم...
این هفته استثنائن خیلی تلاش کردم بیام نت خصوصا ۵ شنبه که نبات نبود ولی نت به طور کلی قطع بود...

سام شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:37 http://www.ali-canter.blogsky.com

سلام
من شمارو لینک کردم

باتشکر سام
09380104668

سلام
لطف کردید.

خاله‌ی نبات شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:16

سلام سحری
هی میگی چرا نظر نمیدی، منم که کلاً رو حرف تو حرف نمیزنم مجبورم نظر بدم بعد همه بخونن بفمن که من برعکس تو هیچ تخصصی در این زمینه ندارم!! ضمنناً من کلا نظرم نَنَنوَوَوََیاد!!
اما میدونی من اینجا رو دوست دارم.. خیلی موقع ها حس میکنم اینجا خاطرات خودم رو میخونم گاهی اوقاتم دلم میخواد یه سری چیزا به نوشته هات اضافه کنم یا ...
درهر حال اگه نظر نمیدم بدین معنی نیست که نیستم! من هستم حتی اگه تو حظور منو حس نکنی...
راستی دمت گرم که صبح به دادم رسیدی وگرنه باز خواب مونده بودم!

تو رو حرف من حرف نمیزنی؟؟؟؟
ای اونجای آدم دروغگو.... ( منظورم نوک دماغش بود بابا...)

تو که پسورد منو داری خاله جون
هر موقع هرچی دوست داشتی به نوشته هام اضافه کن...
ضمنا حضور رو این شکلی مینویسن نه اون شکلی که تو نوشتی...
حتما عالم و آدم باید بدونن املا ۷ شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قربون آبجی..
کلا یه دونه باشی...

خانم هویج شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 http://hawijfamily.danagig.ir

:)) ایول.خدایی خندیدم از کامنتت. والا من که یائسه نشدم. احتمالا جوجه کر شده.
حالا بی شوخی مال اینه که دیگه طبقه بالای جوجه اینا زندگی نمیکنم و دارم با بابا اینام زندگی میکنم

یعنی قبلا تهنا زتدگی می کردی؟؟؟
چی شد که عطای زندگی تنهایی رو به لقاش بخشیدی؟؟

ارمغان شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 http://armaghan3.blogfa.com

ممنون که ایییییییییینقدر مسئلرو تخصصی گرفتید.
برای مانتو هم مجلسی هم اسپرت با قیمت مناسب یعنی فجیع گرون نباشه دیگه.
لباسم هم اسپرت هم مجلسی منظوراز اسپرت بیشتر دخترونه باشه نه از زنونه خفناش مارکدار نباشه وکلا قیمت مناسب و شیک.
شهرک غرب از لحاظ خرید چطوره؟

خواهش دارم...
جوابشو برات تو وبلاگت نوشتم.

ماهی خانوم شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 http://mahinameh.blogsky.com

آخ شرمنده موفرفری جونم
موفرفری خوشگل خودمی موفرفری جون!

ساحل شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 http://sahelsamin.blogfa.com

جریان اونروزو فقط تو میدونی و من که اگه نمیگفتم بهت و زنگ نمیزدم خفه میشدم ببخشید که بد موقع بود بعدا فهمیدم
خدا رو برای دعاهایی که براورده نمیکند شکر میکنم..(اینجوری بهتر نتیجه میده)

خییییلی کار خوبی کردی زنگیدی...
لهجه شیرین و قشنگت و صدای گرمت به ته دلم نشست..
شرمنده که یه نمه اوضاع جوری نبود که بشه درست و حسابی بات بحرفم...

ااااا پس رمز دعا اینه؟؟؟؟؟

کوچولو عیسی شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:22

کجایییییییییییییییییی پس جیگر
فقط میایی نظر تایید میکنی
یعنی من نباید بدونم این چند روز را چیکار کردی .
پنجشنبه خیلی به فکرت بودم
بوسسسسسسسسسسسسسس

هسسسسسسستم
سرم شلوغه نمیرسم آپ کنم...

منم خییییلی یادتم...
هرجا خواهر مادر اموات رو میگم خواهر مادر دانش رو هم میگم....

سعیده یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:58

سحر فکر نکنی همه چی رو تعطیل کردما
بهت سر می زنم زیاد هم سر می زنم
اما
اما نمی دونم چیکار کنم
چی بگم
فقط زیاد به اونچه که اتفاق افتاده فکر نکن. اون دیگه تموم شد. رو بروت رو ببین. به داشته هات یه نیگا بنداز. تو خیلی ثروتمندی خیلی. همیشه خدا رو شکر می کنم که تو و اعظم جون خونواده های خوبی دارین. اتفاقی که واسه تو افتاده می تونه در هر سنی و زمانی واسه هر کدوم از ما اتفاق بیفته. چرا واسه روزی هم که نیومده اینقدر فلسفه می بافی. جواب به سوالهای حسین در آینده واضحتر می شن. خیلی هم غرق آینده نشو.
از قدرت و زیبایت در جوانی لذت ببر و دل نگران آینده نباش. دل نگران اونایی باش که حل دل نگرانیهاشون واسه تو مثل آب خوردنه.

سر پرشین بلاگ چه بلایی اومده نه وبلاگ تو باز میشه نه وبلاگ صبا...

خیلی تلاش میکنم به خودم کمک کنم... اما فکر آینده رهام نمیکنه...
میترسم ازینکه حسین شبیه پدرش بشه...خیلی هم میترسم...
دست خودم نیست.

خودت و رهام چطورین؟؟؟
گمونم از دست این عموهای محترمش باید یه وبلاگ دیگه بسازی!!!!!!!!!!

خانم هویج یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 http://hawijfamily.danagig.ir

آره گلم. دوره دانشجویی بابام منتقل شد یه شهرستان کوچیک . آپارتمان طبقه ی بالای عمو اینا رو خرید واسه من. خیلی حال داد. همیشه ارزو داشتم تک و تنها باشم توی یه خونه و کسی نباشه. 4 سال عشق و حال کردم تنهایی. اما پارسال بابا باز منتقل شد اصفهان. منم اومدم پیششون دیگه

چه جالب...
منم از آرزومه هامه که تنها زندگی کنم..
خیلی فازه...

مرضیه یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:40

سحر!!
من کلی عکس خوشگل درست کرده بودم!!پریده!!
برات آپلود میکنم و آدرسشو میذارم!!
الانم باید سوت زد دیگه؟!نه؟!

ارمغان یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:00 http://armaghan3.blogfa.com

thank you به خاطر کمکای خوبتون.حتما همشو میرم.

خواهش دارم عزیزم...
امیدوارم به کارت بیاد...

نازخاتون دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 http://www.myNewLife.blogsky.com

خیلی شعر قشنگی بود، خیلی پر مفهوم. آره این سوت زدن خدا بعضی مواقع خیلی خوبه.... کلا آدم دعا کنه یعنی از خدا کمک بخواد خدا میره توی فارش گاهی سوت زدنش بهترین کمکشه؛ نگیم سوت شاید هزار و یه دلیل هم بوده که ممکن بوده بچه از بین بره و خدا حتی تو رو از اون بلاها هم حفظ کرده علیرغم خواستن تو.

آره
کلا گمونم این سوت در عالم پایین و بالا عمیقا کاربرد داره.

کارانا دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 http://karana.persianblog.ir

سلام عزیزم
انشاا...
به امید خدا . شعر واقعا زیبا بود سحر جون
خوشحالم که این روزا با خودت آشتی هستی عزیزم

منم خوشحالم که به من سر زدی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد