تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

روزهایی که رفت...

 

 

 لبخند تو را چند صباحیست ندیدم 

یک بار دگر خانه ات آباد بگو سیب!  


 

 

اموات ۵ شنبه وقتی اومد حسین رو برگردونه یه پلاستیک داد به من گفت این امانتی مال شماست. اومدم بالا دیدم توش ۱۴ سکه تمام بهار آزادی و ۴ میلیون پول نقد. مهریه و اجرت المثل زندگی من بعد از ۸ سال!!!! 

خندم گرفت..... 

 

جمعه خونه عمه م دعوت بودیم. یه زنعمو دارم (زن همون عمومه که واسطه ازدواج ما بود) در حد خدا خسیسه... بچه ش رو نمیبره آرایشگاه چون چه کاریه پول آرایشگاه دادن... بعد داداشش یه کاسه میذاره دور سر پسرش و اطرافش رو میتراشه اسمش میشه مدل قارچی و پز میده که این هنر دایی علیه... یه بسته زولبیا عموم خریده ظاهرا اضافی بوده به اون یکی زنعموم گفت اینو ما نمیخوریم تو میبریش گفت آره و بعد گفت ۷ هزار تومن میشه ... یادت نره پولشو بدیاااا وگرنه حرومه... و جالب اینه که عموم هم شده لنگه زنش... یه کلام نمیگه من خودم با داداشم حساب میکنم تو بی خیال شو... من ازین تریپ کارا خییلی از عموم دیدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نمیگفتم چون خداییش واسه طلاق من خیلی وقت و انرژی و فکر گذاشت ... اما خیلی از تنگ نظری که از زنش گرفته حرصم میگیره. این عموم تا قبل از ازدواجش معروف بود به اینکه خیلی بخشنده س خیلی دست و دل بازه اما الان کارهاش واقعا عجیب غریب شده. ما در جریان طلاق من بارها با هم رفتیم رستوران و هر بار در نهایت رو میگفت چون برای کار تو اومدیم تو باید پول نهار رو بدی... من هرگز نمیذاشتم اون حساب کنه نه عموم من اصولا با هر ننه قمری که برم بیرون نهایت تلاشم رو میکنم که من حساب میکنم ولی آخه یه ذره حیا هم خوب چیزیه... 

جالبه که این زن عموم همیشه می ناله که عموم بده خسیسه به زندگی نمیرسه...  

این روزها احساس میکنم عموم بیبشتر از زنش رو اعصابمه و غیر قابل تحمله...

 

شنبه من و هستی خودمون رو دعوت کردیم خونه یه عموی دیگه م. زنعموم دختر دایی اون زنعمو خسیسه مه. کلی سر درد و دلش وا شد و کلی غیبت طاهره رو کردیم... خیلی خوش گذشت. واسمون پیتزا درست کرد در حد مرگ لمبوندیم. تا سحر اونجا بودیم و بعد اومدیم خونمون... 

 

پسری که خواستگار سمانه بود و نشد و گفته بودم که خیییلی به دل سمان نشسته بود و از نه گفتن پسره خیلی دپرس بود دوباره به سمانه زنگیده. یه بار رفتن بیرون با هم حرفیدن و سمانه دوباره هل داده شده تو اضطراب و نگرانی.خونواده سمانه خیلی مذهبی و سنتین و پسره کلی افه روشنفکری گذاشته ... و سمانه نمیدونه چی کار کنه... 

دیشب راست حسینی جریان رو به بابا وگفتم و گفتم نظرشو بگه و نظریات بابارو مستقیم به سمان گفتم.. اگرچه با بعضیهاش مخالفم... 

 

امشب قراره با بر و بچ افطار بریم بیرون و حالی به حولی... 

  

یه دوستی واسم کامنت گذاشته بود که دلیل اینکه هر شب خواب اموات رو میبینی اینه که تو روز بهش فکر نمیکنی یعنی نمیذاری بهش فکر کنی و این افکار میره تو ناخود‌آگاهت تو خواب.. دیروز تو بیداری مدتی بهش فکر کردم و شب یه سر راحت گذاشتم زمین.... 

جالبه... نمیدونستم خواب و بیداری ما در این حد به هم مربوطن... 

 

آخر هفته میریم همدان. قراره نوعید و چهلم آقاجون رو با هم بگیرن و این یعنی ۵شنبه نبات نمیره اونوری و من خیییییییییلی شادم... 

 

چند روزه نبات که بیدار میشه مفصل گریه میکنه و بهانه میگیره و مامان رو حسابی شاکی کرده... 

 

چند روزه دکی بد میپیچه به پر و پاچه م... نمیدونم اون زده به سرش یا روزه زده به سر من و من کم طاقت و عصبی شدم... ای خداااااا چاکرتم ...نمود ما رو این ماه رمضون.... 

 

و اما مرضیه جون عاششششششششششششششششششقتم 

خییییییییییییییییییلی زیاددددددددددددددددددد 

 

 

 

  

مرضیه جونم خیییییلی باسلیقه می باشی 

دمت گرم.... 

دم این خانوم نقاش هم گرم... 

خیلی نقاشی شکری است....

 

 

 

  

دم این آقای محترم هم گرم که خیییلی با سلیقه می باشد 

گمونم مشغول مطالعه کتاب نبات نامه می باشد....

 

 

 

 

 قربونت برم هر روز هفته 

این شکل قشنگت به کی رفته؟؟؟؟؟؟ 

 

 

 

 

مرضیه جون میشه این هنرنمایی ها رو به منم آموزش بدی؟؟؟؟

نظرات 33 + ارسال نظر
بیدکی دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 http://bidoki.mihanblog.com

با سلام
ببخشید که مزاحم شدم
بیایید با هم بازدید وب سایت خود را بالا ببریم
اگر مایل هستید من را با نام وب سایت سرگرمی تفریحی بیدکی لینک کنید و به من اطلاع دهید تا شما را لینک کنم
با تشکر

خانومی دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:13 http://khanoomi.blogsky.com/

ای وای منم چند تا از اینا درست کرده بودم که اگر ی زمانی شما رو دیدیم بهت بدم که دیگه نمی دم به ۳ دلیل:
۱-نمونش رو دیدی دیگه مزه نداره
۲- من تو رو ندیدم
۳-همون ۲ دلیل کافی بود ۳ومی رو بگم که چی

همین که زحمت کشیدی و وقت گذاشتی واسم یه دنیا ارزش داره..
خیلی خیلی ممنونتم.

نیلوفر دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:16 http://khoneye-dewdrop.blogsky.com/

بابا ای ول تو هم این قدر پول داری همرو مهمون می کنی خوش به حالت به خدا یکی نیست ما رو مهمون کنه

نگرفتی مطلبو...
مهمونیای ما در حد این ساندویچ عمله خفه کناست...
سوسیس بندری با نون اضافه ۱۰۰۰ تومن !!!!!

محمد دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:39 http://mohamed.blogsky.com/

من کلا ادم بساز و آسون گیریم ولی دو تا خط قرمز دارم:
غرور و خسیسی!
یعنی این دو تا رو از هیش کی نمیتونم تحمل کنم و فقط و فقط هم یه بار امتحان میکنم.یعنی اگه بفهمم یکی خسیسه امکان نداره باهاش برم بیرون نهار! آدمای مغرور هم بد جور رو اعصابمن.اصلا دوست ندارم کنارشون یه چایی بخورم چه برسه به همکلامی!

سحری همینجوری پیش بره نباتت کلی معروف میشه ها! به مرضیه بگو یه تابلو از نبات بکشه به اسم: لبخند نبات ژکوند!))

به سمانه هم خیلی چیزا میتونی بگی ولی خلاصش کن و بگو: خر نشو! ( در گوشش بگو کسی نشنوه) اختلاف فرهنگی رو دست کم نگیر.

هروقت از دکی تعریف میکنی کیف میکنم!)) هیچ کدوم اینا نیست احتمالا با سوگلیش دعواش شده حال نداره!))

و البته آدمهایی که گمون میکنن چون خرکی مغرورن خییییلی هم با کلاسن!!!! اینا دیگه تهشن خدا وکیلی...

خیییلی معروف بودنش واسم مهم نیست محمد.با معروفیت زندگی کردم و لمس میکنم که در چه حد زندگی کوفتیه...ترجیح میدم جوری زندگی کنه که خودش دوست داره و به نظرم آدمهای بی نام و نشان راحت تر و آروم تر زندگی میکنن....

از سمانه که نگو... روزی ده بار زنگ میزنه هربار کم کم نیم ساعت حرف میزنیم .. دلم نمیخواد تنهاش بذارم اما نمیدونم چجوری کمکش کنم...واقعیت اینه که نظرم اینه که ازدواج اصولا به هر طریقش کار گند و مزخرفیه اما خوب نمیشه اینو به سمان گفت...

غلط کردی از دکی میگم کیف میکنی !!!! چشم و دلم روشن !!!!!

ساحل دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:00

خوبی عزیزم؟
پس مهریتو داد..عجب..سحر خییلی دلم میخواد بدونم تو سر این موجودات چی میگذره..
مهمونی خوشششششششش بگذره جای ماروهم خالی کن..
نباتو بچلونش با این عکسای گوگولش

خوبم تو چطوری؟؟؟
آره تمام و کمال ... ۱۴ تا سکه تمام بهار آزادی...

خیییلی خوش گذشت جات خالی واقعا...

مرضیه دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:03

سلام سحرجون!خوبی؟!
منم عاششششقتم مخصوصا عاششششششششششششق نباتت!!
خجالتم نده!!کاری نکردم!
کار سختی نیست!برو به این آدرس:
photofunia.com
سایت بامزه ایه که میتونی عکساتو تغییر بدی.تو صفحه اولش یه آیکون افکت داره که روش کلیک میکنی و کلی تصویربا افکت خوشگل موشگل میاد،تو همه ی تصویرا صورت یه خانومه هست که الگوی عکسه،هر افکتی رو خواستی روش کلیک کن و بعدیه صفحه دیگه میادو عکس دلخواهتو بده به سایت.من عکس نباتو دادم وجایگزین صورت خانومه شد و بهش افکت دادن!
ممکنه چند دقیقه طول بکشه ولی نتیجش جالبه!
-----------
راستی دقت کردی اسم اون مجله که تو عکس دست آقاهس،چیه؟!
esquire:آقا،سرور،ارباب!!
یعنی نبات!!
سه تابوسش بکن نبات خانتو از طرف من!

قربونت
خیییییلی زحمت کشیدی......
دمت قیژژژژژژژژژژژژژژژ

فکر کن
nabat esquire....

نباتم خاله شو سه تا بوس میکنه

مونجوق خانوم دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:24 http://munjughkhanum.blogfa.com

ولی به نظر من برای اینکه خواب اموات رو نبینی براشون خیرات کن....
از آشنایی با وبت خوشحالم

منم از آشنایی باهات خوشحالم..
اما این اموات ما خیلیم اموات نیستااااااااا ... واسش یه جورایی نمیشه خیرات کرد...

خانم هویج دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:21 http://hawijfamily.danagig.ir

به به چقدر نباتت نازه. زنده باشه ایشالا. چقدر هم عکسهاش قشنگ شده. ایول. خوشم اومد حسابی.
منم یه زن عمو دارم در حد خدااااا خسیس. عین زن عموی تو . اونم حسابی رو عموم اثر گذاشته. البته تنفر من از این زوج فقط به خاطر خست نیست. جوجه که معرف حضورت هست؟!
خیلی اموات رو داره. خدایی من اگه بودم روم نمیشد ۱۴تا سکه رو بیارم بهت بدم.جالبه والا
راستی بیرون حسابی خوش بگذرون
راستی تو که جدی گفتی. اما فک و فامیل رسما بهم زنگ میزنن میگن: اکرم حال امیر حافظت چطوره؟

ممنون
چشمات قشنگ میبینه عزیزم...

وووووووی پس جوجه بچه اوناس !!!! مخم سوت کشید...

خوب عزیزم امواته دیگه... همش روست اصولا پشت نداره....

میبینم کلهم همه فامیلا از حرف مفت کم نمیارن... هیچ استثنائی هم وجود نداره...

صبا دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:24 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سلام سحری
اول اینکه بسیارذوق کردم بادیدن این عکسها.خیلیییییییی تووووووووووپ بود.
دوم اینکه دلم برات تنگ شده بوداساسی.پرشین بلاگ مشکل داشت.
سوم اینکه توی شبهای قدربه یادت بودم

عکسها هنرنمایی مرضیه بانو بید...
کلا از هر انگشت این دختر ما یه هنر چیک چیک میکنه...
خوشحالم مشکلش رفع شد . فکر کردم کلا فیلتر شده...
ممنون .. منم خییییلی یادت بودم...

ماهی خانوم دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:54 http://mahinameh.blogsky.com

سلااااااااااااااام بر کچل ترین موفرفری دنیاااااااااا
خوبی جزغولی؟ بابا پوووووووولداااااااااااار!!! می گم سحر جون قربون دستت چهارده تا سکه و یه چهارمیلیون داری دستی به ما بدی؟!
باز تو اینجا به دکتر فش دادی؟!
درد دلت رو هم که راجع به ماه روضون به خدا رسوندم!
ببین باید یه سه چهارکیلو گوشت حواله ی این عمو و زنعموی نمونه ت بکنی تا دلت خنک شه! چاره ش اینه!
پیتزا هم نوش جوووووووووووووون که من عااااااااشقشم
قربون نبات بره حاله ماهی که انقده نازهههههههه
منم کلی از این کارا واسه نی نی های خواهرم می کردم.
این سایت هم یکی از سایت های توپه واسه این کار:
http://www.photofunia.com/

مخلصیم

سلام بر ماهی دور از دریا...
دارم ولی شرمنده تم . زودتراز تو قولشو به سیصد نفر دادم. فلذا میری ته صف ...
آقا جون دکی خودمه دلم میخواد فحشش بدم.. همین کارا رو میکنی سوگلیش شدی دیگه منو تحویل نمیگیره دیگه....
دمت قیژ... چی گفت خدا؟؟؟ میخواستی یه نمه عصبانیت چاشنیش کنی فکر نکنه ایندفعه م اون دفعه س....
حواله گوشت رونگرفتم منظورت چیه.. این تیکه رو ندارم شرمنده...
دمشما خاله گرامی و همه خاله های دنیا گرم....

نیکو سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 http://boyekhobegandom79.blogsky.com

فکر کن بعد 8 سال سهم یه زن از همه چیزایی که گذاشنه تو به کیسه باشه
.
.
جیگر این نیات و برم من

البته به اضافه یه روحیه داغون و یه دل شکسته و کلی بدبینی و نا امیدی و استرس و .................
هیچ معلوم هست یهو چی به سر وبلاگت آوردی نیکو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کارانا سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 http://karana.persianblog.ir

سلام سحر جونی خوبی ؟ نبات زعفرونی گل خوبه ؟
این عکسا واقعا خوشگلن منم که این روزا دارم همش به این موضوع فکر می کنم این عکسا رو می بینم داغون تر می شم آخه همش دارم فکر می کنم میخوام ولی نمی خوام ؟؟!!

خدایا چه پسر گل خشگل شیرینیه.
بی نهایت از آدم خسیس بدم میاد همش موندم مردم این پولاشون رو اسه ی کی نگه داشتن
خیلی باحالی

سلام عزیزم . هر دو خوبیم..
یه وقتی بچه دار شو که از شوهر و زندگیت همه جوره مطمئن باشی....
بارداری زایمان و بچه داری اونقدر سخت هست که اگه از زندگی و شوهرت هم نگران باشی میشه بدتر از بد...
اما خوب نوید میدم که بچه ها واقعا میوه زندگین و خییییلی زیاد شیرینن...
باورت نمیشه اگر بگم زنعموم میکوبه با اتوبوس میره تا دل بازار یه بلوز از حراجی میخره و تا سه روز حرص میخوره که نکنه نیرزه و گرون خریده باشه....

خانم هویج سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:57 http://hawijfamily.danagig.ir

میدونی اگه نرفته بودم دانشگاه و یه لقب مسخره ی مهندسی رو یدک نمیکشیدم احتمالا خیاط میشدم که عاشقشم. اما با اینکه عاشق خیاطی ام چیزی نیست که من رو ارضا کنه چون همه ی هم دوره ای هام که از من خنگتر بودن الان دستشون جاهای خوبی بنده و منم که بیکارم. اگه نرفته بودم دانشگاه و اگه اینقدر حسود نبودم احتمالا وضعم بهتر بود.
در مورد نامزدی هم باید بگم کاملا بر عکس تو فکر میکنم. من که خیلی دارم حال میکنم با این نامزدی طولانیمون. به من باشه که حالا حالا ها میخوام نامزد بمونم. بی مسئولیت و دغدغه داریم لذت میبریم.

اینجوری نگو...
اگه خیاطی جزء علاقه مندیاته بذار پشتش.. حیفه...

ازون جهت؟؟؟؟

دختر ماه سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:26 http://sokoote-sarshar.blogsky.com

بازم این پسره که من عاشقشم اینجاس که....

وای سحر اینقدر از آدمهای خسیس متنفرم که نگو.....مامانم میگه اینقدر نگو آخر یکی گیرت میاداااا....اما اگه این اتفاق بیوفته حتما خودمو میکشم....نه چرا خودم اونو میکشم

بازم این دختره که من عاشقشم کامنت داده که....

خدا نکنه...با خسیس جماعت عمرا نمیشه کنار اومد...

خاله‌ی نبات سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 15:28

جان بشی خاله اینقدر تو جیگری
غمام یادم رفت....

خاله یه سوال:
من بالخره کی جان میشم؟؟؟
آخه هی به من میگی جان بشی خاله منم هی جان میشم ولی تو باز میگی جان بشی...

غمت رو نبینم خاله
غم مال دشمنت باشه...
سوت بزن بلبلیییی

نیکو سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:35

گفتم که اشتباهی شد .

آره ولی کتکش رو باید بخوری...
اینجوری نمیشه...

اعظم چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:09

من بگردم این نباتت رو با اون عکساش.
منم دقدقا مثل تو با هرکی برم بیرون عمرا بزارم حساب کنند ولی بعضی وقتا بعضی از آدما کاراشون وحرفاشون میره رو اعصابت.

دقت کردی من و تو چقدر وجه اشتراک داریم؟؟؟
(البته از عشق من به ساسی مانکن که فاکتور بگیری...)

سعیده چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:39

اوه من عکسا رو امروز دیدم.
نمی دونم چرا دیروز متوجه نشدم.
منم یه این سایت رفتم خیلی زمینه های باحالی واسه عکسا داره.
کلاْ لذت بردیم.

چون دیروز حال نداشتی بری ادامه مطلب رو بخونی...
خوبه که لذت بردی...
خدا رو شکر..

خواننده چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:37

برای تمام خانمها متاسفم ،آیا واقعا هشت سال عمر و جوونی یک زن با 14 تا سکه یا حتی 100 تا سکه ختم به خیر می شه...تازه همه آقایون هم معتقدند تو دادگاه ها حق با خانماست...جالبه بدونید بنده دارای شوهری با کمالات هستم که ایشان جهت امضا و گرفتن پاسپورت درخواست بخشش مهریه از طرف بنده را فرمودند ..بنده هم بی خیال شدم و گفتم اصلا پاسپورت نمی خوام..واقعا این مردای ایرانی و این قوانین مسخره روی هر چی سنگ پا را سفید کردند.از همه مردا متنفرم.......شرمنده آقایون خواننده کامنت ها

خیییلی جالبه که اموات خیلی هم حس مردونگی داره که مهریه منو تموم و کمال داده....آقایون زر مفت میزنن میگن تو دادگاه ها حق با خانوم هاست...
کاملا کمالات !!!!! شوهرت از پیشنهاد بده بستونی که کرده معلومه....
کلا همه چیمون به همه چیمون میاد...
کمالات آقایونمون به دینمون به قوانینمون به .....

مریم چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:06

سحر خیلی این روحیه باحالی ات را دوست دارم موفق باشی

جدا من با حالم؟؟؟
این روزها همش واسم کامنت خصوصی میاد که من چقدر بی ادبم....

خواننده چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:17

فدات شم این زر مفت را خوب اومدی خنک شدم

اگه میدونستم خنک میشی آبدارتر میگفتم...

شوهر با کمالاتت چطوره ؟؟؟؟؟؟

صبا چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:29 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سحری پیشاپیش عیدت مبارک.طاعات قبول بانو.
به روزم

عید تو هم مبارک
طاعات تو هم مقبول.

نازخاتون پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:56 http://www.MyNewLife.blogsky.com

ساده و بی پیرایه نوشتی. من هم معمولا خودم حساب می کنم اگه برم بیرون با کسی. بعدشم کلی از خودم عصبانی می شم که چرا صبر نکردم شاید یکی دیگه حساب می کرد!! واسه چی باید من حتما پول دربیارم و بدم؟!!!! این پسر خواستگاره پس خیلی با دختره فرق داره. حیف که عشق عجب کور می کنه آدم رو. آدم خسیس زیاده توی دنیا. زن و شوهر هم بعد از مدتی زندگی خصوصیات اخلاقی هم رو می گیرن. من خیلی این مدلی دیدم.

من غالبا واسم مهم نیست کی حساب کنه اما از آدم هایی که طلبکارن در هر نوع و مدلیش لجم میگیره...
عشق که نه اما خوب خییییلی به دلش نشسته چاره ای هم نیست...

مرضیه پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:46

سحر!من تازه عکسای فسقلیتو تو وبلاگ عیسی دیدم!
جیگرشو!
همینجوری یکسره بوسش کن از قول من!!
-----------------
سحر می دونستی تو خیلی خوشبختی که الان این قدر راحت داری با گل پسرت زندگی میکنی!
فکرنکن واسه دلخوشیت میگما!!
اطراف من هستن زنایی که میخوان جدا بشن و به هر دلیلی نمیتونن! یا حمایت عاطفی و مالی ندارن یا ...
مجبورن تحمل کنن،زجر بکشن،تحمل کنن....
سحر ناشکری نکن!
و یه چیز دیگه:
من اولا فکر میکردم باید به موضوع یا مشکلی که برات پیش میاد فکر نکنی تا فراموش بشه و تو ذهنت حل شه،ولی الان بعداز چندتا اتفاقی که اطرافم افتاد فهمیدم که نباید از فکر کردن بهش فرار کرد،باید انقدر ازش گفت(یا به دوستی بگی یا جایی بنویسی) تا گفته هات تموم شه!
حتی از خاطره های خوبت هم فرار نکن!ولی هیچ وقت دلیل اصلی جداییتو فراموش نکن وسعی کن اون واسه خودت بزرگ کنی!
نمیدونم تونستم منظورمو بگم یانه!ولی من به نوعی اینارو تجربه کردم!

--------------
کی گفته تو بی ادبی؟!
آدرس بده بریم حالشو جا بیاریم!!
پس خواننده ی پاستوریزه هم داری!

به نوعی تجربه کردی؟؟؟؟
دلم میخواد بیشتر ازین حرفت بدونم... یعنی چی؟؟؟؟

قبول دارم مرضیه . فرار از خاطره ها آدم رو بیشتر جری میکنه... باید بری به سمتش و ذوبش کنی تو حال...

خواننده پاستوریزه رو خوب اومدی...

میگم ازین فاطمه بی معرفت چه خبر؟؟؟؟

مریم پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:19

وا غلط کرده هرکی گفتی بی ادبی..
خاک بر سر یک عده که شاد بودن و با حال بودن را بی ادبی میدانند

ماجرا اینه که اونام میگن بعضی ها بی ادبی رو با باحالی عوضی گرفتن...

nima پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:07 http://nimafatehi.blogsky.com

اولش قشنگ بود.
مرسی

اولش ؟؟؟؟

صابر رمیم جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:23 http://bpencil.orq.ir

سلام
امید وارم خوب باشی

بازم مثل همیشه زیبا و دلنشین نوشتی
خب چیزی که از دل بر بیاد لاجرم به دلم میشینه
و این در مورد نوشته های شما صدق میکنه

مرسی

ممنون
این از لطف و محبت شماست...

ارمغان جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:31 http://armaghan3.blogfa.com

سلام.ممنون به خاطر کمکهایی که در مورد مراکز خرید تهران کردید.یه سر اونورا بزنید درمورد تهران چیز نوشتم.

خواهش دارم. قابل نداشت..
امیدوارم مثمر ثمر بوده باشه..

نیلوفر شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:06 http://khoneye-dewdrop.blogsky.com/

بابا تو که اپ نکردی من اپم

بابا من که گفتم میرم همدان...

اندیشه شاهی شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 19:39 http://www.andisha.blogdoon.com

سلام عزیز خیلی زیبا و دوستداشتنی. من هم امده ام با چند سروده هایم امید وارم که به من هم سر بزنید و اگر مایل به تبادل لینک باشید منو به اسمی ( زندگی اندیشه) لینک کنید.
با درود اندیشه شاهی.
منتظر حضور شما عزیزان استم.

سعیده یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:26

عیدت مبارک خانومچه چه چه!

عید تو هم مبارک عزیزم زم

محمد یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 http://mohamed.blogsky.com/

کجاااااااااااااااااااااااااااااااایی؟
بازم دکی رو پیچوندی حتما مسافرتی دیگه.))))

خوش بگذره.)

گفته بودم که میرم همدان واسه چهلم و نو عید آقاجون...

ضمنا عجالتا دکی ما رو پیچوندن و بله ....

[ بدون نام ] دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:11

من در گیر مراسم تولد بودم تو چیکار میکنی که یک هفتس آپ نکردییییییییییییی
سحر همیشه این تو ذهنم بود که سگ محسن شرف داره به دانش اما نمی گفتم چون با خودم میگفتم فقط سحره که میدونه محسن چجور آدمی بوده ولی الان میگم همین که اون پول را داده دلیل محکمی برای این حرف
رسما دهنم را صاف کرده بخاطر دادن چند قاز پوله نفقه عیسی چندین بار اسیر دادگاه و کلانتری و ... کرده آخر اجرائیه گرفتم یه روز اسیر بودم کلانتری که حکم را بهش ابلاغ کنم بازم حاضر نشده بیاد کلانتری بده رفته به حساب دادگاه ریخته و از دادگاه نامه گرفته که حکم قبلی کان لم یکن است
نهایت لجنیتش را تازه بعد از طلاق داره نشون میده
در ضمن عیدت هم مبارک

مشغولم به مهمون داری بچه داری کار ...
نمیدونم کی به کی شرف داره اعظم فقط این رو میدونم که محسن بسیار بسیار بسیار بی شرف تشریف داره....
عید تو هم نیز هم....
تولدت هم نیز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد