تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

کنسرت محسن یگانه....

 

برای تو: 

 

دنیا رو بی تو نمیخوام یه لحظه 

دنیا بی چشمات یه دروغ محضه... 

 


 

لحظه های من حتی در کنسرت محسن یگانه هم خاکستری بود: 

  

وقتی آهنگ بار و بندیل رو خوند وشکن میزدم هاااای دیش دیش دارام دام دام ... 

وقتی آهنگ سکوت رو خوند داد میزدم و باهاش میخوندم ... حالا میفهمم اشتباهم این بود...چهره عشقمو غلط کشیدم.... 

وقتی آهنگ آی خدا دلگیرم ازت رو خوند...فقط صدای خودم رو میشنیدم که تو سالن برج میلاد تا اوج آسمونا رفت...آی دنیا بیزارم ازت.. 

و اشک تو چشمام حلقه زد وقتی گفتم آی خدا دلگیرم ولی...احساس غم نمیکنم...چون با توام پیش کسی سرم رو خم نمیکنم... 

و اشکام پله پله میومد وقتی میگفتم نباشی کل این دنیا واسم قد یه تابوته ...نبودت مثل کبریت و دلم انبار باروته ... 

همه سلولهای وجودم گوش بود وقتی میخوند هرکی بخواد میتونه تو قلب تو بشینه...خوب به خودت نگاه کن فرق منو تو اینه .... 

و من روی سن به جای محسن یگانه خواننده محفل بودم وقتی که خوند رگ خواب این دل تو دست تو بوده...ترک های قلبم شکست تو بوده 

و دلم میخواست خدا هم یکی از شرکت کنندگان بود تا میشنید وقتی خوندیم کاشکی تو رو سرنوشت ازم نگیره....می ترسه دلم بعد رفتنت بمیره.... 

و شعر عذاب خیلی زیبا بود...و خیلی زیبا با همسرایی حاضرین اجرا شد...حالا که امید بودن تو در کنارم داره می میره...منم و گریه ممتد نصف شبم دوباره دلم می گیره...حالا که نیستی و بغض گلوم و گرفته چه جوری بشکنمش...بیا و ببین دقیقه هایی که نیستی اونقده دلگیره، که داره از غصه می میره .... 

و وقتی خوند سرگرمی تو شده بازی با این دل غمگین و خسته م رفتم به روزهایی تو سال ها پیش... و درکه و همسرایی ما با صدای بلند تو کوه... 

 

دیشب شب خوبی بود...وقتی برگشتم خونه نبات دم در بود .داشت با مامانی میرفت پارک..بغلش کردم و رفتیم یه گردش دو نفره ...تو راه بهش گفتم حسین تو میدونستی من آرزوم  بود خواننده شم... گفت: آیه...گفتم ای چاخان از کجا میدونستی ..من تا حالا اینو به هیشکی نگفته بودم... گفت شاخون ...خنده م گرفت...گفتم چاخان خودتی نبات خان.... 

 

 

نظرات 36 + ارسال نظر
خانومی یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:11

خیلی تیبعسیبعغفصثبعصفثبف
حتما باید بهت فحش بدم تا یک عکس از این بچه بذاری

ای جان دقیقا شبیه نبات حرف زدی خانومی
فعلا خودتی رو داشته باش تا بدم جملاتت رو نبات بخونه ببینم دقیقا چی گفتی...
باور کن وقت نمیکنم عکسهاش رو بریزم رو فلش بیارم اداره....(هیچ ربطی هم به کون گشادیم نداره..خیالت تخت...)

سمیه یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:13 http://www.datoshu.persianblog.ir

من هم عاشق محسن یگانه و صداشم

یه دونه س...
هم تو
هم محسن یگانه

مکتب عشق یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:22 http://www.maktabeeshgh.blogsky.com

به نام حضرت دوست

سلام

حُسنُ الظّنِّ یُخَفِّفُ الهَمُ وَ یُنجی مِن تَقَلُّدِ الاثمِ

خوش بینی از اندوه می کاهد و از افتادن در بند گناه می رهاند.

امیر المومنین علی علیه السلام

غررالحکم /ح4823

من از مکتب عشق مزاحمتون می شم

وبلاگم پر از احادیث و گفته های بزرگانه که خوندنش ضرر نداره

التماس دعا
مکتب عشق

مرضیه یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:39

سحر!!!!!!!!!!
چرا جواب کامنت نمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
دلمان برای هم صحبتی با شما تنگ شده است!!
-----
نامرد تهنا تهنا کنسرت میری؟!
خبر میدادی ما هم میومدیم!
فقط کنسرت یگانه رو تو کلکسیونم کم دارم!
-----
به به!
پیاده روی و گپ و گفت مادر و پسر رو عشقه!
جیگر اون نباتو برم که به درد دل مامانش گوش میده!
عکس بذار ... خانوم!

اون وقتا که طوماری جواب کامنت می دادم یه رئیس داشتم عزیزم جونم الان دو تا رئیس دارم وقت نمیکنم سرمو بخارونم...دومیه دیگه رسما تا اینجام رسونده (الان دستم یه متر بالای کله مه)...کم مونده دستور بده برم شکمشو بخارونم چون بچه داره بزرگ میشه پوستش ترک میخوره شکمش میخاره خووووووب.....

نیکو یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:34 http://boyekhobegandom79.blogsky.com

تو روخت که از جنس خودمی ...
رگ خواب این دل تو دست تو بوده....

فقط مسئلتن من از جنس توام یا تو از جنس منی
یا جنس جفتمون تخمیه ؟؟؟

خانم هویج یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:41 http://hawijfamily.danagig.ir

منم خیلی اهنگاشو دوست دارم. خیلی
مخصوصا ترکهای قلبم شکست تو بوده رو که میگه اشکم در میاد همیشه

این تیکه ش دیگه تهشه لامصصصصب...

فاطمه دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:48

چه خوبه که یه وقتایی به خودمون فرصت خالی شدن میدیم. خدا مادرت و نباتت رو برات سلامت حفظ کنه

جالب اینه که من در اوج دپرسی و اعصاب خوردی و سگ سگیت عاشق اینم که یه آهنگ درپیت قری با ولوم ۱۰۰ گوش کنم...
یه جفنگی تو مایه های شی شی شی شیطونک شی شی شی...
و باهاش بخونم و اشکام بچکه تو صورتم...

مامان رهام دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:23

چه جالب تو هم عشق منو داری
البته من این حس آواز خوندن رو به رهام منتقل کردم
بچم همیشه واسم آواز می خونه
خودم هم حتما تا چند سال دیگه که فارغ از نگهداری جوجه بشم
واسه آرزوی خودم اقدام می کنم.
خوب کاری کردی صداتو ول کردی و یه ریز خوندی
می دونم چه حالی کردی
جای ما خالی

باورت نمیشه اون شب به این فکر میکردم که اگه حسین یه روز خواننده بشه و کنسرت بذاره چیییی میشه...
فکر کردم چه خوبه که هنری بلد باشه که وقتایی که دلش گرفت به اون پناه ببره...بخونه بنوازه نقاشی بکشه شعر بگه یا هر چیز دیگه ای...
و بعد فکر کردم اگه خواننده بشه حتی وقتی هم عاشق بشه میتونه به این هنر پناه ببره...
و دلم خواست حسین به موسیقی علاقه مند شه...

امیر علماء دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 http://vlife.blogsky.com/

چه کنسرت دلگیری!

نگو
خیلی خوش گذشت...

یک زن ذلیل دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 http://1zanzalil.persianblog.ir

چقدر هوس کردم منم برم کنسرت یگانه

از تو حرکت از خدا برکت...

یک زن دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 http://radepayeman.blogsky.com

سحر عزیز و با معرفت ...امیدوارم همیشه دلت شاد باشه و صورت قشنگت از اعماق وجود بخنده.
هم خودت رو می بوسم هم پسر نازت رو.
در امان خدا باشید.

اولین باره یکی به من میگه با معرفت...
کلی خر کیف شدم...

ماهی خانوم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 http://mahinameh.blogsky.com

سلام های لایتی آبیه فرفریه منننننننننن خوبی عزیزم؟! من بالاخره اینترنت دار شدم! خوشحالم که بهت خوش گذشته. من به مدت دوماه آهنگ رگ خواب پیشواز ایرانسلم بود.. فوق العاده س..
شاد باشی یه دنیا نباتی رو هم بخورش از طرف من

دم این شرکت ایرانسل گرم....
و البته دم اونی که اینترنت تو رو راه انداخت...

صبا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:11 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سلام عزیزدلم.خوب کردی که خودتوخالی کردی.خوش به حالت.میدونم چه حالی داشتی.منم خیلی وقتهادلم میخواداینکاروبکنم.
قربون اون گفتگوی مادروپسر
به روزم گلم

این کار رو حتما بکن...
فرصتها رو گاهی باید پیش آورد...

ساحل دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:02

سلام کامنتت رو در حالی میخونم که رو تخت هتل لم دادم و صدای خر وپف گوشنواز همکار جان تو گوشمه؛اون هفتم کنسرت یگانه شیراز بود که نشد برم و مصادف شد با اخر هفته گند من که بگم اشکت در میاد برگردم مینویسم٠در کل بی مرامی

به به همیشه به سفر
کجا تشریف دارین به سلامتی
این وبلاگ درپیتت میشه بگی چه مرگشه که باز نمیشه؟؟؟؟؟؟
منتظرم برگردی.

حالا ببینا یکی پیدا شد یه بار تو زندگی ۲۷ سالم به من گفت با معرفت شما هی حسودی کنین هی منو جلوش ضایع کنین....

غریبه(بی پناه)...رهگذر نیستم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:34 http://nashenase-ashena.blogfa.com

و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی

غریبه(بی پناه)...رهگذر نیستم دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:34 http://nashenase-ashena.blogfa.com

تنهـا یک حرف مرا آزار میدهـد ...
حتی یک کلمـه هم نمیشـود !
تنهـا یک حرف مرا هر روز غمگـین تر میکنـد ...
تنهـا ... همان یک " ن "
که در ابتدای " بودنـت " نشسته است ... !

خیلی زیبا بود.
ممنون.

کوچولو عیسی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:44

میگم سحر تا آخر کنسرت کسی کنارت موند خداییش ؟؟؟؟؟؟؟
البته اگرم مونده حتما صدای محسن یگانه نمیزاشته صدات را کسی بشنوه ههههههههههههههههههه
من میگم بهت بی معرفته نامرد تا از خر کیفی که خانم دکتر ایجاد کرده درت بیارم
اینا هم اصلا به این مربوط نمیشه که بازم رفتی ککنسرت و منو خبر نکردی و دلمو سوزوندی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دیگه اینکه حسن راست میگه شاخونی دیگهههههههههههه

این ورمکه هستی بود که لنگه خودم خله
اون ورم اما یه خانوم با شخصیت نشسته بود که تا آخر کنسرت حتی برنگشتم نیگاش کنم . ولی بنده خدا هیچی نگفت...

دیدی حاجیه خانوم. دیدی دیدی
من موندم من با معرفت نیستم یا اینا پس کله چالن چشم ندارن شما از من تعریف کنی...
خوب تو نگفتی میای...من چه میدونستم دلت میخواد بیای.
همینجا تکلیف منو روشن کن. این دفعه خبرت کنم یا نه...
حسن کیه اعظم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنه داداش حسینه؟؟؟؟؟؟
دیدی خودت شاخونی
هههههههههه

یک زن سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 http://radepayeman.blogsky.com

خب با معرفتی دیگه دختر جان...
ترازو رو به سمت و نفع خودت سنگین کردی .
داره همون جمله ای که بهش اعتقاد دارم اتفاق میافته....یادته که ؟! تو جواب یکی از کامنت هام بابت تو نوشته نوشته بودم.!

شما لطف دارید.

نه یادم نیست.
خرفت شدم . هیچی یادم میمونه...

دختر ماه سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 http://sokoote-sarshar.blogsky.com

سحر من اومدم تو رفته بودی.ببخشید امروز اینجا کارگر بود هی من رو صدا میکردن...باز هم میام.بوس

تو ببخشید عزیزم..
اینجا اصولا همیشه شبیه بازار سید اسماعیله تهرانه...
شلم شورباس حسابی...
امیدوارم به زودی ببینمت..

یلدا سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:11

ای خدا دلگیرم ازت...

آی خدا دلگیرم ولی احساس غم نمی کنم
چون با توام پیش کسی سرم رو خم نمیکنم....

ساحل سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:40

مشهدم؛ تا فردا؛؛

یه دعای حسابی واسه ما بزن...
یه دعا که بگیره

سمیه سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:59 http://datoshu.persianblog.ir/

قربون تو سحر جان

احمد چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 http://www.mbmahmad.com

باسلام وخسته نباشی وب قشنگی داری
حال کردم امیدوارم ادامه بدی به من هم سربزن
موفق باشی دوست خوبم

محمد چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 http://mohamed.blogsky.com/

سحرررررر چه کیفی کردی!
میدونی چن وقته دلم یه کنسرت میخواد برم ولی نمیشه.اصلا انگار قسمت من نیست.این دفعه به منم بگو .)

نمیدونی از خوشحالیت چقدرررر خوشحالم.

خیلی حال کردم.
خصوصا که این دفعه هستی جان بلیط ۴۵ هزار تومنی کرده بود تو پاچه م و جامون حسابی جلو و خوب بود..
چششششم.
ایندفعه یه اطلاعیه میزنم تو وبلاگ به همه تون میگم بشتابیییییید...

ممنون از لطفت.

قندک بانو چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 http://manozebeliii.blogfa.com

سلام عزیزم
من تا حالا کنسرت نرفتم
خوشحالم که بهت خوش گذشته
بوس بوس بوس بغل بغل

ای بابا..
یه بار امتحان کن..
ضرر نمیکنی...

گل بانو چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 http://www.zizigolbanoo.blogfa.com

جودی آبوت چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:19 http://sudi-s.blogsky.com

آخی !‌این فسقلی ها نی نی های خودتن ؟!

کدوم فسقلی ها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من هر چی صفحه رو بالا پایین میکنم فسقلی نمیبینم !!!!!!

مریم چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:08 http://oddlife.clogsky.com

سحر جان خیلی خوبه که هنوز می تونی کنسرت بری و گریه کنی
ولی بازم امیدوارم که به زودی کنسرت بری و قهقه بزنی
این برات بهتره البته به نظر من.

قهقهه هم زدم..خاکستری بود دیگه..گهی پشت زین و گهی زین به پشت..
راستی ایمیلت رو هم دریافت کردم..منون ازت.

کوچولو عیسی شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:55

اولا حسن همون حسینه که در اثر تند نوشتن ی تایپ نشده اما خوب تو اگه میخواهی اسم داداش حسین را بزاری حسن مختارییییییییییییییییییییی
دوما من دفعه پیش بهت گفتم اگه بازم خواستی بری منسرت خبرم کن !!!!!!!!!!!!!!!!!!
میدونم که الان که میخونی میگی کی ؟ کجا ؟ یادم نمیاد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سحری دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه سحر و هزار مشغله !!!!!!!!!!!
بی خیال من عادت میکنم به تنهایی
به بی خواهری
به بی رفیقی
اینم رو بقیه بدبختی ها خیالی نیست

من اسم آبجی حسین را میخوام بذارم یگانه ... شایدم بذارم دیبا ...
راس میگی گفتی ولی راستشو بخوای من به این کنسرت دعوت شدم (البته به خرج جیب خودم) و راستش در آخرین دقایق فهمیدم که خاله هستی ۴۵ هزار تومن کرده تو پاچه م و این شد که اونجا به جای ۴۵ تومن داد و هوار کردم...
دستام بالاس
گردنمم از مو باریکتره..
ایندفعه حتما اطلاع رسانی جمعی میکنم...

اینجوری نگو...دلم میگیره..
به قول ساحل از انسانها غمی به دل نگیر...زیرا خود به اندازه کافی غمگینند...

صبا شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:13 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

یه موقع خسته نشی ها.خوب واسه خودتون هی تعطیل میشید

ای بر حسود و ذاتش ....

کارانا یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 http://karana.persianblog.ir

سحر خوش به حالت کنسرت میری تعریف می کنی تا دل ما بسوزه تو ته دنیا زندگی می کنیم! دلت بسوزه ما هم می ریم کنار دریا و به صدای موجا گوش می دیم.

الان نوبت منه پز بدم؟؟
مام شهرمون آلوده س هی تعطیلمون میکنن میمونیم تو خونه ساسی مانکن میذاریم میرقصیم...

اعظم یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:25

وقتی آدم خیلی خسته است یه کنسرت توپ خییلی می چسبه.
خوشحالم که خوبی.
اون نبات جیگرم ببوس.

خیییلی
حالمو حسابی جا آورد...
امیدوارم قسمتت بشه به زودی.

فاطمه اورجینال یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:51

اجوال ستاره سهیل لوس دپرس؟!
که چی مثلا همش پستهای دپ میذاری؟!
---
منو مرضیه هم کنسرت علی لهراسبی رفتیم خفن حال داد!!!
برعکس تو ما فقط خندیدیم...مخصوصا به اونایی که خودشونو داشتن واسه لهراسبی ریز ریز میکردن!!!!سوژه هایی داشتیم که برات بگم کلللللللی میخندی!!!
---
آخ قربون اون نبات لپ کشانیت بشم من!
با مادرانه نویسی هات خیلی حال میکنم!

واااااااا
اندر احوالات کنسرت نوشتن کجاش دپ بود ؟؟؟؟

به کسی نگیا منم خودمو واسه محسن یگانه ریز ریز میکنم...خوب شد اون شب شما نبودین وگرنه منم سوژه خندتون بودم....

قربونت...منم با کامنتات کلی حال میکنم...

مریم یادگار یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:44 http://maryam-yadegar.blogspot.com

سحر
منم کنسرت می خوااااام. منم دادزدن دلم می خواد.
دوستت دارم که به جای همه بغضای ما داد زدی.

اون ور آب کنسرت نداره مگه...
مریم آرزومه یه روز برم کنسرت اندی...یعنی آرزومه ها....
میگم اون فرآیند نفس گیر رو من هم انجام دادم راستی...

مریم یادگار یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:46

راستی می دونی من تا حالا تورو اد نکرده بودم؟ بعد از وبلاگ محمد اوتادی میومدم اینجا عین خلها؟ اصلا می دونی عزیزم؟ الان طی یه عملیات خیلی نفس گیر تو و مریم رو اد کردم. واقعا خیلی تحفه ام .

ای خدااااااا....
دقیقا منم همیشه همین کارو میکنم...
گمونم باید برم تو کار همون عملیات نفس گیر...
ما جمیعا تحفه ایم مریم جون...شک داشتی مگه؟؟؟

صبا دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

سحررررررررررررررررر؟چرانمی نویسی؟

روم سیاه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد