تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

ادامه شوخی های خدا با من...

 

* یه همایش داشتیم در ابعاد خدا. مدعوینمون نمایندگان مجلس - بعضی از وزرا - اعضای هیئت علمی دانشگاه های مدیریت اقتصاد حسابداری و حقوق دانشگاه های تهران شهید بهشتی و علامه - اعضای شورای شهر و شهرداران تهران و سایر کلانشهرها و خلاصه خفن بازار بود... 

ازم تو این جلسه تقدیر شد. به عنوان جوان ترین و کاراترین مدیر مجموعه... لوح تقدیر و 2 سکه بهار آزادی بهم هدیه دادن...کف کردم وقتی اسمم رو خوندن...خبر نداشتم منم جزو تقدیرشوندگانم...هول شده بودم..رو سن که بودم بغض عجیبی داشتم. گفتم : دلم میخواست پدر و مادرم اینجا بودن تا پاشون رو میبوسیدم و جلو همه شما سرم رو پایین مینداختم و میگفتم هرچی دارم ازوناس...و قیافه اموات دیدینی بود...یکی از سکه هام رو هدیه دادم به یکی از استادام و اون یکی رو به مشاور حقوقی دکی...و گفتم که چه قدر دوستش دارم و چقدر بهش مدیونم و گفتم و گفتم...گفتم که وقتی اومدم اینجا از پشت نیمکتهای دانشگاه پرتاب شدم اینجا و ممنونم از همه کسانی که منو کمک کردن تا رسیدم به اینجا و خصوصا از دکی و حاجی ...و سخنرانی کردم در حد لالیگا... 

جایزه م رو یکی از رجل خفن کشور که با پدرم دوسته و از سخنرانان مراسم بود داد... وقتی من رو دید گفت باورم نمیشه روزی با پدرش همکار بودم و امروز در این جمعیت از دخترش به عنوان مدیری موفق تقدیر میکنم...شاد بودم...اعتراف میکنم تو کونم عروسی بود. خستگیم درومد... 

از سن اومدم پایین . همه بلند شدن...همه که میگم مدیران رده 1 سازمانمون رو میگم. اموات و رفیقش هم پا شدن...رفیقش گفت محرم هم هست لااقل نشد تشویقتون کنیم بگیم تو شادی تون شریکیم..گفتم ممنون. همینکه اینجایین تو شادی من شریکین...گفت حالا یه سوال داشتم... الان که در اوج موفقیتید بگید بدونیم زندگی با مرد بهتره یا زندگی بی مرد؟؟؟؟ 

و منظورش دقیقا این بود که جلو همه بگه که من اگرچه در عرصه کار مدیری موفقم در زندگی شخصیم راه رفتم....نمیدونم چرا قرار نیست خوشی های دنیا به جون من بچسبه...باید سریع از سر و تهم بزنه بیرون... 

با نفرت نگاه اموات کردم. گفتم زندگی بی مرد بسیار بهتر از زندگی با نامرده.... 

و تا این ساعت خودمم موندم این جمله رو از کجام درآوردم تحویلش دادم. تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید 

 

ازون روز تا همین الان کار من و اموات بالا گرفته.... اوضاع خرابه ..خیلی خراب.... 

با این شوخی خدا چجوری کنار بیام که از یکی طلاق بگیری و خدا صاف ورداره بیاردش تنگ دلت... خدا خیلی دلم میخواد بدونم کی بهت گفته بامزه ای.... 

 

 

* از جمعه یادگیری زبان رو شروع کردیم. خصوصی کلاس گرفتیم چون اصولا وقت واسه کلاس و رفت آمد نداریم...بعد از گشتن و رفتن و اومدن و سرویس شدن یه تیچر پیدا کردیم که وقتی میبینمش این شکلی میشم  

یه سوال : معلم زبانا کلا جیگرن یا هرچی جیگره میره تو کار تدریس زبان؟؟ 

با هستی گذاشتیم پشتش و نمیدونم چرا هر روز دلتنگ تر از دیروز میشم حالا که دارم با جدیت زبان میخونم.... 

 

 

بهونه نوشتن این پست این گفتگوست ؟ با ولوم 100 بخونیدش... 

* یه سر سوزن به فکر من نیست من یه زن تنها و غریب تو این شهر با شکم گنده کجا برم دنبال تست آمینیو سنتز؟؟راننده میفرستم راننده میفرستم ...من راننده میخوام چه کار ؟ دستم رو میتونم بذارم رو شونه راننده دو تا پله رو برم بالا؟ به راننده میتونم بگم افتادم رو خونریزی ...میتونم بگم جفت پایینه احتمال زایمان بهم دادن...به خدا پاهام ورم کرده دنبالم نمیاد... دلم میخواد بیام اونجا داد و بیداد کنم آبروشو ببرم نمیتونم از جام بلند شم...به امام حسین فشارم رو 6ه...3 روزه تو دستشویی از حال میرم به هوش که میام نمیفهمم چند وقت بوده بی هوش بودم.... مادر که ندارم برم خونش یه لیوان آب دستم بده...حرفم که میزنم میگه تو که میدونستی من زن و بچه دارم..تو که میبینی من گرفتارم...بخوره تو سرت گرفتاریت...به خدا مردم اینقدر غذای رستوران خوردم و همه ش رو بالا آوردم... شبا تا صبح 100 بار از ترس بیدار میشم..با خودم حرف میزنم...گریه میکنم...مالی خولیا گرفتم...من این بچه رو نمیخواستم...چرا نذاشت سقطش کنم...گفت اگه این کارو کنی طلاقت میدم...تو رو خدا تو رو به جدت دعا کن من و این بچه با هم بمیریم...  

جواب آزمایشش جلو چشمم رژه میره...احتمال نارسایی جنین 20%- وضعیت اورژانسی مادر 70%...دکترش جواب رو برام پاکت کرده... 

سرکار خانم ... ضمن سلام و ادب و احترام وضعیت روحی بیمار اورژانسی گزارش شده است. وضعیت جسمی ایشان نیز در حالت هشدار است لطفا در اسرع وقت با من تماس بگیرید... 

 و هنوز داره داد میزنه...خون کردم؟آدم کشتم؟ اون وقتی که ما تا 12 شب تو دفتر تو سرمون میزدیم زنش کدوم گوری بود ؟ تو کانادا با حامد میرفت شاپینگ خرید...5هزار دلار 5هزار دلار خودم پول واسش حواله میکردم؟ وقتی شوهرش حالش بد شد رفت بیمارستان خواهرش نیومد بالای سرش گفت زنش داره کیف دنیا رو میکنه من برم جمعش کنم؟ من 10روز تموم تا صبح تو بیمارستان بالا سرش بودم از صبح تا شب هم دفتر رو میگردوندم که صدای کسی در نیاد... 

خدایا اگه این زندگی من آه زن اولشه پس آه من کی این دنیا رو میگیره... 

و من خودم رو میبینم .. بارداری خودم رو ... التماس های خودم رو به خدا برای اینکه من و این بچه رو با هم بکشه...تنهایی ها...از حال رفتن ها... 

دلم نمیخواد حالم رو بفهمه...هرگز نخواستم کسی دلش برام بسوزه... 

سعی میکنم انتقام خودم رو از دنیا فعلا فراموش کنم...  

برای یک ثانیه اون میشه سحر که حسین رو بارداره و من ... 

و باورم نمیشه این همون آدمیه که تا دیروز تا سرحد مرگ ازش بیزار بودم.... 

درکت میکنم...خیلی از روزایی که این شرایط سگی رو داشتم نمیگذره...عزیزم...فکر من رفیقتم...چه کاری از دستم برات بر میاد؟؟؟؟  

نمیدونم شوخی های خدا با من تا کی ادامه داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

اگر دستم رسد بر چرخ گردون      از او پرسم که این چین است و آن چون 

یکی را میدهی صدگونه نعمت     یکی را نان جو آلوده در خون....

ای آدمی که به تو بدهکارم....

 

 

به کسی بدهکارم.

۱۵ میلیون تومن...این بدهکاری بابت خونه س ... بابت خونه ای که بهای زیادی بابت داشتنش دادم...بابت خونه ای که خراب شد...بابت خونه ای که ازش بیزارم...این قرض تعهدی است که محسن کرده بود و وقتی اوضاع قاراشمیش شد زد زیر تعهدش و من موندم و این بدهی ها... 

 

طی ۳ مرحله به حسابش ۳ تا ۳ میلیون پول ریختم. امروز زنگ زد که ۳ میلیون ازون پول نیومده تو حسابم...گفتم ولی من خودم این پول رو کارت به کارت کردم. راننده یا همکارا نریخته بودن که شک داشته باشم...لطف کن یه پرینت از حسابت بگیر ببین ۶ میلیونی که تو حسابته چه تاریخی ریخته شده.... 

دوباره زنگ زد...۳ میلیون ۱۶ آذر - ۳ میلیون ۲۰ آذر - ۳۰۰ تومن هم ۱۷ آذر.... 

آه از نهادم برومد...۱۷ هم به جای ۳ میلیون تومن ۳۰۰ هزار تومن ریختم...کلی عذرخواهی کردم و تا تونستم خودم رو فحش دادم.... 

 

ای آدمی که به تو بدهکارم! 

ای کاش اگر خاطراتت را مینویسی اگر برای کسی تعربف میکنی و اگر حتی خودت با خودت مرور میکنی برای لحظه ای باور کنی همه اشتباه می کنند....

شوخی های خدا با من....

 

 

 

این روزها عمیقا به این معتقد شده ام که خدا با من شوخیش گرفته...هرچی فکر میکنم چرا باید از بین اینهمه آدم من بشم مونس و همدم نرگس دوست هستی تا بشنوم پدرش اون رو در سن ۲۳  سالگی با مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه خواجه نصیر به یه ازدواج اجباری مجبور کرده جدا دلیلی واسش پیدا نمیکنم؟؟ چرا باید روز قبل از نامزدی فائزه برم همون آرایشگاهی که فائزه میخواد بره و بشنوم که این آقای دامادیان قبل از فائزه با دو تا از دوستای صمیمی فائزه لاو بوده و فائزه همه تردیدش به این خاطره که اون یکم چشمش میچره و فائزه ازین اخلاقش خوشش نمیاد نمیفهمم چرا...خودم کم اخلاقم گهه...کم به زمین و زمان بدبینم ؟؟؟ کم خلم ... کم چلم ؟؟؟؟ از زمین و زمان هم واسم میباره...نمیدونم چقدرش شوخی خداس و چقدرش کرم خودمه که میلوله...

 

و در این ۲ روزی که گذشت دیگه شکم کاملا تبدیل شد به یقین.... 

 

 

 

ادامه مطلب ...

دختری که قلبش در چشمهایش می تپد...

 

 

هستی داره تلویزیون رو کانال کانال میکنه . من دارم ورق بر میزنم واسه بازی حکم. نبات داره با شوت رژ گونه م بازی میکنه و همه لپشو صورتی کرده. مامان و بابا رفتن هیئت...تلفنم زنگ میخوره... الو الو الو صدا نمیاد و قطع میشه... 

هستی : حالا میفهمم نبات به کی رفته. به تو ...

من : از چه لحاظ؟ 

هستی : ازین لحاظ که قلبش تو چشماش میزنه. وقتی از ته دل میخندی چشمات برق میزنه... 

 

این اخلاقش عینهو بابامه. یه جوری مچتو میگیره که خودت کف میکنی.... 

 

اینو یک بار دیگه هم شنیده بودم...از یه دوست ۶۴ی...یادش به خیر... 

 

پ.ن ۱ : دیشب تا خود صبح خواب اموات و خواهرش و مادرش رو میدیدم. تا جون داشتم ناله نفرینشون کردم و بهشون بد و بیراه گفتم...اونم تو هیئتی که نمیدونم کجابود...حسین دست اونا بود و هربار که بهش دست میزدن من دیوونه تر میشدم..صبح که پا شدم خرد و خاکشیر بودم...له له...نیمدونم با این کابوس های شبانه چه کار کنم؟ 

 

پ.ن ۲ : هر کی گفته بعد از طلاق برای رهایی از افکار منفی و حس پشیمونی و این افکار مزاحم یه رابطه عاطفی تو زندگیتون وارد کنید کاملا حرف درستی زده.... 

 

پ.ن ۳ : دوشنبه ۱۵ آذر واسم یه روز عجیبی بود...پر از یه حس عجیب که از یادم رفته بود... 

 

 

برای تو ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.