تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه تکه های زندگی من

چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم...

تکه ۱۲

اون اتفاق بد افتاد 

 

دیشب پیام داد که تا تکلیف خونه روشن نشه دادگاه بی فایده است. نوشتم طلاق به خونه ربطی نداره. خونه یه ملک شراکتیه اگر نتونیف تو تفاهم حلش کنیم میفته تو دعوا و وقتی تو دادگاه و شکایت مجبور شیم خونه رو بفروشیم ملکمون سگ خور میشه. پس من فقط ضرر نمیکنم. اما اس ام اس بهش نرسید. تلفنش خاموش بود. 

از صبح هم هرچی زنگ زدم خاموش بود 

ساعت ۱۱ برداشت . حرف نزد . چند بار گفتم الو . بعد ۱۱ ثانیه تلفن رو قطع کرد. دوباره زنگیدم خاموش بود

زنگ زدم شرکت .برداشت .گفتم چرا خاموش کردی گفت من ۲ روزه موبایلم خاموشه. گفتم من همین الان زنگیدم گفت حتما خط رو خط افتاده....................................  

توضیح دادم که من چه چیزه اضافی خواستم ؟ تو گفتی هرچی حق داری رو بگو من هم گفتم. نمیخوای بدی فدای سرم. من چه چیزه اضافه ای خواستم که شانتاژ میکنی. 

خونه هم شراکته. قدرالسهم هرکی معلومه. میمونه وام هایی که من با احتساب قول تو که قسطهاش رو میدی گرفتم. اونها رو هم ندی چون ضامنمی هر روز نامه میاد دم شرکت . حسابات مسدود میشه . خوبه؟ گفت من مدیر عاملم کسی نمیتونه حسابهای منو مسدود کنه. 

گفت من ۱۰۰ میلیون به خاطر خونه زیر بار قرضم. گفتم تا دیروز که ۶۰ میلیون بود... ۴۰ میلیون زاییده شد؟؟؟ بعدش تو هرچی رو خونه گذاشتی تعهد خودت بوده . من که مسئول پرداختش نبودم . من مسئول پرداخت وام هایی بودم که خودم تعهد دادم قسطاشو میدم ودادم و میشد تا قرون آخر حقوقم . حتی ۶ ماهی که مرخصی زایمان بودم و حقوق نداشتم و تو قسطامو میدادی وقتی اومدم سرکار تا قرون آخرش رو ازم گرفتی 

میخواستی کمتر بری سفر خارج قسطاتو تصفیه کنی . اگه واقعا قسطی باشه که بعید میدونم . چون روزی که خونه خریدیم ۴۰ میلیون بود که تو دو سال بعد گفتی ۲۰ تاشو دادم . الام ۱۰۰ میلیون از کجا اومده؟؟؟ 

بس نمیکنی این دروغا رو؟؟؟؟؟ 

شاکی شد. عربده کشید . تو طلاق یمخوای نه من. من میخوام باهات زندگی کنم. تو اگه طلاق میخوای هیچ حقی بهت تعلق نمیگیره . کیسه دوختی واسه مال و اموال من؟ بابات نشسته خونه منو بکشه بالا بکنه تو لنگ تو ؟...................................... 

و فحش داد به پدرم . مادرم و خودم 

و گفت نمیام طلاقت بدم. اینقدر تو دادگاهها عین سگ بدو تا قدر عافیت رو بدونی. داغ حسین رو هم به دلت میذارم. خونه مم از چنگت در میارم و قطع کرد.... 

 

ادامه مطلب ...

تکه ۱۱

و اما جوابی که به خیلی هاتون بدهکار بودم: 

 

محسن همه راه هارو امتحان کرد. من رو دید و بهم قول مردونه داد که همه حق و حقوقم رو میده و ریالی از من ضایع نمیکنه 

البته گفته بودم که من حق و حقوق ندارم. مهریه م ۱۴ سکه است . انصافا تا وقتی تو خونه ش بودم نفقه م رو داده و جهیزیه م رو هم بردم. اون چیزیش که داغون شده رو هم فدای سرم. روزی که محسن اومد خواستگاریم تعهد کرد از هر خونه ای که میخره سه دانگش رو به نام من کنه . خونه قبلیمون سه دانگ سه دانگ بود و این خونه مون هم هست. منتهی من برای این خونه مقدار زیادی وام گرفتم که بعضی هاشو قرار شد اقساطش رو محسن بده. چون حقوق من چیزیش نمیموند. 

 

گفته بودم که قرارمون بود بعد ۱۵ خرداد بریم توافقی طلاق بگیریم. تو این مدت همه کار کرد . پیامک ها و ایمیل های عاشقونه. دعوت به سفر آلمان دبی هند و مالزی. خریدن گردنبند و من هر روز بهش گفتم محسن من حاضر نیستم با تو زندگی کنم. تو مرد خوبی واسه دوستی هستی. خوش تیپی. خوش سر و زبون و خوش برخوردی خوش خرجی اما واسه زندگی افتضاحی. واسه ارتباط نزدیک غیرقابل تحملی 

همسرت رو زیر دستت میدونی. منشیت میدونی . بله قربان گوت میدونی. همه چیز واسه تو حلاله واسه اون حرام. بد خلقی . مهربونی بلد نیستی. زن دذری بلد نیستی و هرکار کردم عرضه نداشتم چیزی رو درست کنم. با عنایت به اینکه من هم کسی بهم زور بگه و پا رو دمم بذاره سگ میشم و بعد همه دعواها و پاره شدن حریم ها و با توجه به اینکه یه بار با طلا خریدن و مهربونی کردنت برگشتمو و بعد ۳ روز باز دعوامون شد من دیگه بر نمییییییییییییییییییگردم 

اما دوستی رو پایه م. 

به روش میخندیدم . دل به دلش میدادم اما تا یه کم میزد جاده خاکی میگفتم ما فقط دوستیم. یادت نره و البته هر وقت سوار ماشینش میشدم تا برگردم انگار کسی دستش رو بیخ گلوم گذاشته بود و فشار میداد. بازم عین آفتابی زنون. ادکلن شنل و ... رو تو ماشینش دیدم وسوت زدم. دلم شکست. خرد شدم نه که نشدم  اما همه جوره باش راه میومدم. والبته میترسیدم حسین رو ببره ونیاره . بکندش یه حربه . و یا ببره و بگه دست من نیست و بالخره بی تابی و غریبی حسین وقتی میدیدش و اینکه بذار همه راهها رو بره همه حرفی بزنه همه محبتی بکنه و برسه به اینکه فایده نداره من دیگه برنمیگردم و در راس اونا قولش بعد ۱۵ خرداد باعث شد بع بع کنم تا ببینم چی میشه و اما بعد ۱۵ خرداد......

ادامه مطلب ...

تکه ۱۰

۳ شنبه از اداره رفتم خرید 

ویلون و سیلون تو خیابونا. در ابتدای امر یک عدد گوشی تلفن همراه آبی رنگ نوکیا مدل ۶۷۰۰ کردم اندر پاچه باباجون 

سپس به تقلید از مامان عیسی از طرف نبات واسه خودم کادو خریدم. دو عدد مانتو. یکی سفید مشکی یکی مشکی سفید 

و سپس از طرف نبات واسه خاله هستی یه شلوار جین سفید خریدم و یه مانتو از فندی به رنگ کرمی 

بابا فکر کرد این یشنهاد اون بوده . ولی وقتی بابا زنگ زد گفت به مناسبت تولد فاطمه زهرا و روز زن واسه هستی هدیه بخر من کادوم رو خریده بودم.  

دلم میخواد بی مناسبت هدیه دادن رو ادامه بدم. این راهیه واسه اینکه به دیگران بگم دوستشون دارم.  

۳ شنبه رفتیم بابلسر. جای همتون خالی خییییییلی خوش گذشت. نبات دریا رو نشون میداد و میگفت آب آب آب 

میگی نبات آسمون کو دستشو میگیره به سمت آسمون 

بابا میبردش تو آب و آیییییی کیف میکرد 

تا تونست شن بازی کرد و غلط زد تو خاک و خل 

۵ شنبه مراسم روز مادر برپا شد. مامان از هدیه هاش خوشش اومد و هستی حسابی سوپرایز شد. من هم اعلام کردم که از طرف نبات بنا به توصیه یکی از ریفیقام واسه خودم کادو خریدم و چون باید بفهمه دنیا دست کیه و روز مادری گفتن.... اما چون نبات حساب پس انداز نداره فعلا زدم به حسابش تا بعدا باش حساب کنم 

اما من هم در روز مادر سوپرایز شدم بسی

ادامه مطلب ...

تکه ۹

دیروز مجمع شرکت اموات بود .گفت خوب بوده . ۳۰٪ سود دادیم که بی نظیر بوده.

شب گفت بریم بیرون که پیچوندمش انارتا 

پیله کرد میخوام بیام حسینو ببینم 

اومد . ۱۰ دقیقه دیدش و رفت . 

باز هم پر شدم از حس گند پریشونی 

امروز صبح زنگ زد. ۷ صبح 

سحر خواستم بگم حالا که مرخصی گرفتی بیا با هم بریم سفر. من و تو و حسین. آخرین سفر مشترک زندگیمون رو.... 

چی بگم. 

گاهی جدا به عقلش شک میکنم. کسی که میگه هفته دیگه میام برای طلاق توافقی این حرف رو که میزنه معنیش چیه؟؟؟ 

تقریبا براش قاطی کردم . بعدش اس ام اس زد که فکر کردم از پیشنهاد من خوشحال میشی... 

آتشفشانم از حرص 

الان اس ام زده که نمیدونم چرا ته نگاهت میگه هنوز دوسم داری  

منم نمیدونم چرا متنفرم از همه کمپوتهای اعتماد به نفس....  

و مجبورم بگم بع بع  

مجبورم بگم هر چی تو بگی 

به امید اینکه تو آرومی بدون استرس برای خودم و خانواده م خلاص شم ازین مجسمه ریا 

و دیگه دارم کم میارم 

ای خدا فقط یه چیز  

منو از شر این آدم خلاص کن 

به راحتی 

به آرومی 

به آبرومندی 

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تکه ۸

 

 

وقتی دارید این تکه رو میخونید تصور کنید آهنگ یار دبستانی من داره پخش میشه... (با عرض معذرت من نه تنها بلد نبودم عکس بذارم که البته الان یاد گرفتم بلد هم نیستم آهنگ بذارم ) 

 

دیروز یه روز اینجوری داشتم  

دیروز جشن فارغ التحصیلی زهرا بود  

 

 

زهرا صمیمی ترین دوست هستی - دوست خوب من -  دختر عموی هدی و همسایه دیوار به دیوار ماست.. 

مراسم ساعت ۳ شروع میشد . من و هستی در نهایت بدو بدو ۳۰/۴ رسیدیم. خیلی دو دل بودم برم یانه. دیگه جدا بعد وقت اداری روم نمیشه حسین رو بسپارم دست مامانم. اما ازونجایی که صبح زنگید و کلی شتک پتکم کرد رفتم. و خیییییلی خوشحالم که رفتم. مراسمشون خیییییلی با حال بود. 

یه بخش ترین ها داشتن که دانشجوها از بین خودشون انتخاب کرده بودن. 

متفکرترین-مدیرترین-جوگیرترین-خرخون ترین-سیاسی ترین-هیکل ترین-خودشیفته ترین - لوس ترین-خوش تیپ تین-محبوب ترین-آچارفرانسه ترین-سربه هواترین-علاف ترین-توپیچ ترین -شادترین-شیرین عسل ترین و ... 

هرکی انتخاب میشد میومد یه کم برای بچه ها صحبت میکرد . بعد بهش یه لوح یادبود میدادن و یه هدیه از شرکت همکاران سیستم که اسپانسر برنامه بود.  

واقعا خندیدیم.  

یه بخش دیگه یه مسابقه بود که بچه های دانشکده برق دانشگاه تهران اجرا کردن و مسابقه دروغ سنجی بود 

آخر برنامه یه کلیپ از روزهای دانشجویی پخش کردن که من رو برد به حال و هوای سالهای دانشجویی م. چقدر اون روزها به نظرم دورن. بعد مراسم به بچه ها خسته نباشید میگفتم و یه جمله امیدوارم شما مدیران جوان و لایق رو در کنار خودمون در کار داشته باشیم.و فکر میکردم من فقط ازینا ۵سال بزرگترم این حرفم چقدر ننه بزرگیه... 

و خلاصه دیشب به شدت احساس پیری داشتم... 

حسی که دوستش نداشتم 

 

اما واسه زهرا خوشحال بودم. فارغ التحصیلی از دانشکده مدیریت دانشگاه تهران کم چیزی نیست.(اگه خودش بود میگفت من فارغ التحصیل نیستم ۹ ترمم..) 

و موقع کلیپ وقتی اشک گوشه چشمش رو دیدم درکش میکردم. 

سخته بگی خداحافظ روزهای شیرین دانشجویی 

ادامه مطلب ...